[ad_1]
پایگاه فرهنگی مذهبی سلم :
محمد رضا مالک
حضرت زهرا (سلام الله علیها) را فضیلتى بسیار است که شرمسارانه اندکى از آن را برمیشمریم:
نخست آن که: وجود شریف وى به تصریح روایات، کوثر زلال معرفت الهى است و دوست و دشمن معترفند که اهمّ معارف الهیه پس از رسول خدا (ص) بر زبان فرزندان این بانوى ارجمند، جارى شده است و اگر روایات رسیده از طریق ائمه معصومین ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ نبود هر آینه گنجینه معرفت دینى کاستى میگرفت و دست رهزن خائنین به احادیث پیامبر(ص) گوهرهاى تابان آن را میربود.
دوم آن که: وجود نازنین زهرا ـ علیها السلام ـ ملجأ اولیاى الهى است و آنان در دنیا و آخرت امید به افاضات و عنایات وى دارند و هر شیعه پاک دلى چون میخواهد پیک دعایش به آستان هر کدام از ائمه(ع) راه یابد آنها را به نام مادر ارجمندشان سوگند میدهد آن گاه حاجت خود میطلبد.
سوم آن که: فاطمه اسوه زنان است و اگر وجود نورانى آن حضرت نبود زنان مسلمان نمیدانستند که براى نیل به تعالى و علوّ روحى بایست به چه شخصیتى اقتدا نمایند و رفتار و کردار چه کسى را نصب العین خود قرار دهند.
و اینک تفصیل برخى از فضایل آن حضرت:
خدا ترسى
زهرا(س) اسوه تقوا و پرهیزگارى بود و هیبت و سطوت الهى چنان در دل وى خانه کرده بود که هرگاه آیات عذاب را میشنید، دهشت وجود نازنین او را فرا میگرفت و از خوف جهنم میگریست.
هنگامى که این آیه شریفه بر پیامبر(ص) نازل گشت: «و انّ جهنّم لَموعدهم اجمعین لها سبعه ابوابٍ لکلِّ بابٍ منهم جزءٌ مقسوم؛۱ بدرستى که دوزخ میعادگاه تمامى ایشان است. آن را هفت در است که براى هر در گروهى از آنان در نظر گرفته شده اند.»
رسول خدا(ص) گریست و یاران نیز به خاطر گریه آن جناب به گریه درآمدند، لیکن نمیدانستند که جبرئیل(ع) چه آیاتى را آورده است و هیچ یک از صحابه را زهره آن نبود که در این حال با رسول خدا(ص) سخنى گوید و چون پیامبر(ص) هرگاه فاطمه(س) را میدید شادمان میشد، بعضى از اصحاب به در خانه زهرا(س) رفتند و فاطمه(س) را دیدند که مقدارى جو روبروى اوست و آنها را دستاس میکند و میگوید: «ما عندالله خیرٌ و ابقی؛۲ آنچه در نزد خداست بهتر و پایندهتر است.»
آنان فاطمه(س) را سلام گفتند و او را از حال پیامبر(ص) و گریه وى آگاه نمودند. فاطمه(س) ردایى کهنه را برخود پیچید که دوازده جاى آن، با شاخههاى نازک درخت خرما وصله شده بود. چون بیرون شد سلمان فارسى او را نگریست و چشمش آن رداى کهنه را بدید، بگریست و گفت: «واى از این اندوه! دختران قیصر و کسرا حریر و دیبا بر تن دارند و دختر محمد(ص) ردایى پشمینه و کهنه درپوشد که دوازده جاى آن وصله شده است!»
وقتى زهرا(س) به حضور رسول خدا(ص) رسید، عرض کرد: «اى رسول خدا(ص)! سلمان از لباس من درشگفت شد، سوگند به خدایى که تو را به حق به پیامبرى برانگیخت، پنج سال است که من و علی(ع) را تنها پوست گوسپندى است که روزها شترمان را روى آن علف دهیم و چون شب فرا رسد، آن بستر ماست و ما را متکایى است از پوست که داخل آن را از لیف خرما آکندهایم!»
پیامبر(ص) فرمود: «اى سلمان! به راستى که دخترم با گروه پیشتازان است!».
فاطمه (س) پرسید: «اى پدر! چه چیز تو را به گریه آورد؟ رسول خدا(ص) آیاتى را که
جبرئیل(ع) آورده بود بر او بخواند. فاطمه(س) از وحشت آن آیات بیفتاد، در حالى که میگفت: اى وای! اى وای! بر کسى که داخل آتش گردد.»
سلمان چون این سخنان بشنید، گفت: «اى کاش گوسفندى بودم و اهل خانه مرا میکشتند و پوست مرا میدریدند و گوشتم میخوردند، اما وصف جهنّم را نمیشنیدم!».
ابوذر گفت: «اى کاش مادرم نازا بود و مرا به دنیا نمیآورد و درباره آتش چیزى نمیشنیدم!»
مقداد گفت: «اى کاش پرندهاى در صحراهاى دور بودم و بر من حسابى نمینوشتند و عقابى در کار نبود و سخن جهنم را نمیشنیدم!»
و امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «اى کاش درندگان گوشت تن مرا میدریدند و اى کاش مادر، مرا نزاییده بود و نام جهنم را نمیشنیدم!»
آن گاه علی(ع) دستهایش را بر سر گذاشت و میگریست و میگفت: «واى از دورى راه و کمى توشه در سفر قیامت. [گناهکاران] در آتش میروند و ربوده میشوند. بیمارانى هستند که کس آنان را عیادت نکند و مجروحینى هستند که کس زخم ایشان را مرهمى ننهد. اسیرانى هستند که کسى آنان را آزاد نسازد! از آتش میخورند و از آن میآشامند و بین طبقات جهنّم گردانیده میشوند و پس از آن که لباسهاى پنبهاى میپوشیدند جامههایى از آتش درپوشند و پس از آن که در آغوش همسران خود بودند با شیاطین دمساز و همزنجیر میگردند.»۳
تسبیحات زهرا (س)
تسبیحات فاطمه(س) را فضیلتى بسیار است و گفتن آن در پى نمازهاى پنجگانه، بلکه همه نمازها ثوابى فراوان دارد و مصداق ذکر کثیرى است که قرآن مجید به آن امر فرموده است، چنان که صادق آل محمد(ع) را پرسیدند: این که خداى عزّوجلّ میفرماید: «اذکروا الله ذکرا کثیرا؛۴ خداى را یاد کنید یادکردنى بسیار، مقصود از ذکر کثیر در این آیه چیست؟»
فرمود: «هر کس تسبیح فاطمه(س) را بگوید، از خداى یاد کرده و ذکر کثیر را به جاى آورده است!»
و نیز فرمود: «تسبیح فاطمه(س) در پى هر نماز، نزد من محبوبتر است از این که هر روز هزار رکعت نماز به جاى آورم!»۵
و ابوهارون را گفت: «اى ابوهارون! ما کودکان خود را همانگونه که به خواندن نماز امر میکنیم، به گفتن تسبیحات فاطمه(س) نیز فرمان میدهیم پس تو هم بر این ذکر مواظبت کن و هر بنده که پیوسته تسبیح زهرا(س) را بگوید، هیچگاه بدبخت نگردد.»۶
دعا پس از تسبیحات فاطمه(س) مستجاب است و این ذکرهاى شریف را در ترازوى اعمال بندگان، وزن بسیارى است.
ابوجعفر(ع) فرمود: «هر کس تسبیح
فاطمه(س) را به جاى آورد سپس ازخداى آمرزش طلبد، خداوند وى را بیامرزد. این ذکرها گرچه با زبان صد کلمه بیش نیست اما در ترازوى عمل، هزار است و شیطان را دور میسازد و خداوند رحمن را خشنود میکند.»
در حدیث دیگرى فرمود: «تسبیح فاطمه(س) از جمله ذکر کثیرى است که خداى از ما خواسته و فرموده است:«اذکرونى اذکرکم؛۷ از من یاد کنید تا از شما یاد کنم.»۸
به راستى سعادتمند کسى است که پیوسته از خواندن این ذکرهاى نورانى غفلت نورزد، چرا که این کلمات شریف هدیهاى است ربّانى که رسول خدا(ص) فاطمه(س) را عطا فرمود، چنان که در خبر است که باقر(ع) فرمود: «خداوند به چیزى از تسبیح و تمجید پرستش نشده است که فضیلت آن از تسبیحات زهرا(س) بیشتر باشد و اگر ذکرى از این تسبیحات افضل بود، هر آینه رسول خدا(ص) آن را به فاطمه(س) میآموخت.»۹
هدیهاى نورانى
رسول خدا(ص) به سبب محبت و شفقت بسیارى که نسبت به فاطمه(س) داشت، این تسبیحات را به وى هدیه داد. علی(ع) در این باره به مردى از بنیسعد چنین فرمود: آیا از ماجراى خودم و فاطمه(س) تو را آگاه سازم!؟ فاطمه(س) با من زندگى میکرد ـ و محبوبترین خویشاوندان نزد رسول خدا(ص) بود ـ او آن قدر مشک آب به دوش کشید تا این که سینهاش مجروح گشت و با آسیاب گندم آرد
کرد تا این که دستانش تاول زد و خانه را جارو میکرد تا آن که لباسهایش غبارآلود میشد و در زیر دیگ، آتش میافروخت، تا جایى که جامه وى سیاه میشد و به این سبب دچار سختى بسیارى گشت.
من [وقتى این وضع را مشاهده کردم[ فاطمه(س) را گفتم: نزد پدر خود رو و از او بخواه تا تو را خادمى دهد که کمک تو باشد و تو را از این سختى برهاند!
زهرا(س) پیش رسول خدا(ص) رفت امّا گروهى را دید که بر گرد حضرت(ص) نشستهاند و با او سخن میگویند. حیایش مانع شد که با پیامبر(ص) چیزى بگوید، پس بازگشت.
رسول خدا(ص) دانست که فاطمه(س) از براى حاجتى آمده است. صبح فردا پیش ما آمد ما در بستر خفته بودیم. رسول خدا(ص) فرمود: السلام علیکم!
از حالتى که داشتیم حیا کردم که رسول خدا(ص) را پاسخ گویم.
پیامبر(ص) دوباره فرمود: السلام علکیم! لیکن ما هیچ نگفتیم. براى سومین بار فرمود: السلام علیکم! در این لحظه دانستم که اگر جواب حضرت(ص) را نگویم، باز میگردد، زیرا شیوه آن جناب چنین بود که تا سه بار بر اهل خانه سلام میگفت، اگر رخصت میدادند، داخل میشد وگرنه باز میگشت. پس گفتم: و علیک السلام اى رسول خدا(ص)! داخل شوید.
پیامبر(ص) به اندرون خانه آمد و همان بالاى سر ما نشست. آن گاه پرسید: اى فاطمه(س)! تو را دیروز چه حاجتى به محمد(ص) بود[فاطمه (س) ساکت ماند[ و من ترسیدم اگر جواب حضرت(ص) را نگویم، برخیزد. پس سر را بیرون آوردم و گفتم: به خدا سوگند، اى رسول خدا(ص)! من شما را خبر خواهم داد. [سپس ماجراى سختى معیشت و کارهاى طاقتفرساى فاطمه(س) را براى پیامبر(ص) بیان نمودم و گفتم که فاطمه(س) نیازمند چیست.]
رسول خدا(ص) فرمود: آیا به شما چیزى نیاموزم که برایتان از خادم سودمندتر است؟ هرگاه خواستید بخوابید سى و سه بار خداى را تسبیح و سى و سه بار حمد گویید و سى و چهار بار ذکر الله اکبر را بر زبان آرید.
در این لحظه فاطمه(س) سر خود را بیرون آورد و سه بار گفت: من از خدا و رسول خدا(ص) راضیم!۱۰
کرامات
جابربن عبدالله گوید: چند روزى بود که رسول خدا(ص) غذایى نخورده بود به گونهاى که به سختى افتاد و چون در خانه همسران خود چیزى نیافت، پیش فاطمه(س) آمد و فرمود: «دخترم آیا در نزد تو طعامى هست که آن را تناول کنم، زیرا که من گرسنهام!»
فاطمه(س) گفت: «نه به خدا سوگند! پدر و مادرم فداى شما باد!».
وقتى پیامبر(ص) از خانه فاطمه(س) بیرون شد، همسایهاى دو گرده نان و پارهاى گوشت براى فاطمه(س) فرستاد. زهرا(س) آن طعام را گرفت و در ظرفى نهاد و روى آن بپوشانید و با خود گفت: «من این غذا را به جاى خود و فرزندانم، به رسول خدا(ص) میدهم!» و در آن زمان همه اهل خانه نیازمند وعدهاى غذا بودند.
زهرا(س) حسن و حسین(ع) را در پى رسول خدا فرستاد. هنگامى که پیامبر(ص) بازگشت فاطمه(س) گفت: «پدر و مادرم فداى تو باد! خداوند طعامى براى ما رساند که آن را پنهان ساختهام!»
فرمود: «آن را بیاور!»
وقتى زهرا(س) ظرف طعام بیاورد و درپوش آن را برگرفت مشاهده کرد که آن ظرف لبریز از نان و گوشت است. چون این بدید درشگفت شد و دانست که این بخشش از جانب خداى عزّوجلّ میباشد. پس پروردگار را سپاس گفت و بر پیامبر وى درود فرستاد.
رسول خدا(ص) وقتى ظرف پر از غذا را دید فرمود: «دخترم، این طعام از کجا تو را رسیده است!؟»
گفت: «هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب؛۱۱ آن از جانب خداست و خداوند هر که را خواهد روزى بیحساب عطا فرماید.»
رسول خدا فرمود: «سپاس خدایى را که تو را مانند سیده زنان جهان در میان بنیاسرائیل ـ در زمان آنها ـ قرار داد و هرگاه خداوند به مریم روزى عطا میکرد چون از وى میپرسیدند [این طعام از کجا آمده است.]»
میگفت: «هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب.»
آن گاه رسول خدا(ص) در پى علی(ع) فرستاد و سپس جملگى از آن طعام بخوردند.۱۲
سلمان گوید: فاطمه(س) نشسته بود و پیش روى وى آسیابدستى بود که با آن جو آرد میکرد، در حالى که از دستان وى بر عمود آسیاب خون جارى بود و حسین(ع) در گوشه خانه از گرسنگى میگریست. من عرض کردم: «اى دختر رسول خدا(ص)! دستانت مجروح شده است! این «فضّه» خادمه توست. [چرا او این کار را انجام نمیدهد؟]»
فرمود: «رسول خدا(ص) مرا سفارش کرده است که خدمت خانه، روزى بر عهده من و روزى بر عهده او باشد و دیروز نوبت فضّه بود.»
سلمان گوید: «گفتم من آزاد کرده پیامبرم، بگذارید یا جو را آرد کنم یا
حسین(ع) را آرام سازم.»
فرمود: «من براى ساکت کردن حسین(ع) مهربانتر هستم. تو جو را آرد کن.»
چون مقدارى از جو را آرد کردم، صداى اقامه نماز را شنیدم، برخاستم و به مسجد رفتم و با رسول خدا(ص) نماز گزاردم، وقتى نماز پایان یافت آنچه دیده بودم به علی(ع) گفتم. اشک از چشمان وى فرو ریخت و به سوى خانه رفت، سپس بازگشت در حالى که خندان بود.
رسول خدا(ص) سبب را پرسید. گفت: «نزد فاطمه(س) رفتم و او بر پشت خوابیده بود و حسین نیز بر روى سینهاش به خواب رفته بود و در رو به رویش آسیاب میگشت، بدون آن که دستى آن را بگرداند!»
رسول خدا(ص) لبخندى زد و فرمود: «یا علی(ع) مگر نمیدانى که خدا را فرشتگانى است که در زمین میگردند و تا روزى که قیامت بر پاى گردد، محمد(ص) و آل محمد(ع) را خدمت میکنند!»۱۳
نقل است که گاه میشد که فاطمه(س) در نماز بود و فرزند وى میگریست و میدید که گهواره به حرکت درآمد و فرشتهاى آن را میجنباند!۱۴
شفاعت زهرا (س)
دوستیِ فاطمه و فرزندانش موجب نجات مؤمنان و راه رسیدن به سعادت جاودان است.
ابوجعفر(ع) فرمود: [روز قیامت] آن هنگام که فاطمه(س) به در بهشت رسد، میایستد پس خداى وى را خطاب کند که اى دختر[محمد(ص)] حبیب من، چه میخواهی!؟ من فرمان دادهام که تو را به بهشت درآورند!
فاطمه(س) گوید: پروردگارا! دوست
دارم درمانند چنین روزى قدر و مرتبت من دانسته شود.
خداوند فرماید: اى دختر حبیب من، باز گرد و بنگر، پس هر که را یافتى که در قلب وى دوستى تو یا یکى از فرزندانت جاى دارد، دست وى بگیر و او را به بهشت درآور!
آن گاه ابو جعفر (ع) فرمود: سوگند به خدا، اى جابر! در آن روز فاطمه(س) شیعیان و دوستان خود را [از میان اهل محشر] جدا میسازد، همان گونه که پرندهاى دانههاى خوب را از بین دانههاى بد برمیگیرد. [سپس دوستان خود را به بهشت داخل میکند.]۱۵
پاورقیها:
۱ ) حجر(۱۵) آیات۴۳ و ۴۴.
۲ ) قصص (۲۸) آیه۶۰.
۳ ) بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۷، ح۹.
۴ ) احزاب(۳۳) آیه۴۱.
۵ ) وسائل الشیعه، (تحقیق مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ هـ.ق) ج۶، ص۴۴۳، ح۵ و ۲.
۶ ) همان، ص۴۴۱، ح۲.
۷ ) بقره (۲) آیه۱۵۲.
۸ ) وسائل الشیعه، ج۶، ص۴۴۲، ح۳ و ۴.
۹ ) همان، ص۴۴۳، باب۹، ح۱؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۴، ح۵۶.
۱۰ ) بحارالانوار، ج۴۳، ص۸۲.
۱۱ ) آل عمران (۳) آیه۳۷.
۱۲ ) بحارالانوار،ج۴۳، ص۶۸، ح۶۰. زمخشرى در کشاف همین حدیث را در هنگام بیان قصّه زکریّا و مریم آورده است.
۱۳ ) همان، ص۲۸، ح۳۳.
۱۴ ) همان، ص۴۵.
۱۵ ) همان، ص۶۵، ح۵۷.