[ad_1]
پایگاه فرهنگی مذهبی سلم :
مرحوم قطب الدّین راوندى ، ابن شهر آشوب و برخى دیگر از بزرگان (رضوان اللّه تعالى علیهم) آورده اند:
امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود:
جوانى مؤمن نزد پدرم ، حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) آمد و اظهار داشت : «من پدرى فاسق و مخالف شما اهل بیت (علیهم السلام) داشتم که هم اکنون به هلاکت رسیده است ؛ و چون او مى دانست که من شیعه مى باشم اموال خود را از من مخفى و پنهان داشت ، چنانچه ممکن باشد مرا در این مورد کمک فرما.
امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمود: « آیا دوست دارى پدرت را ببینى و آنچه مى خواهى از او سؤ ال کنى ؟»
جوان پاسخ داد:« آرى ، چون من بسیار فقیر و تهى دست هستم .»
بنابر این حضرت نامه اى نوشت و آن را مهر نمود و به آن جوان داد و فرمود:« این نوشته را به قبرستان بقیع ببر؛ هنگامى که در وسط قبرستان قرار گرفتى ، صدا بزن و بگو: یا دُرجان !»
آن گاه ، شخصى حاضر مى شود، نامه را به او تحویل مى دهى تا به مطلوب و خواسته خود برسى ، پس همین که جوان به قبرستان بقیع رفت و به دستور حضرت عمل نمود و نامه را تحویل داد، دُرجان گفت :« دوست دارى پدرت را ملاقات کنى ؟»
جوان گفت :« آرى .»
ناگاه دُرجان به سمت کوهى در نزدیکى مدینه رهسپار شد و چیزى نگذشت که دیدم به همراه مردى سیاه – که زنجیر بر گردن و زبانش آویزان بود – به سوى من آمدند.
دُرجان گفت : «اى جوان ! این پدر تو مى باشد، که حرارت آتش و عذاب الهى او را به چنین حالى در آورده است .»
بعد از آن ، من از حال پدرم جویا شدم ؟
پدرم مرا مخاطب قرار داد و اظهار داشت : «اى پسرم ! من از دوستداران بنى امیّه و از علاقه مندان به آن ها بودم ، و چون تو از دوستان و پیروان اهل بیت رسالت بودى ، دشمنت داشته و تو را از اموال خود محروم ساختم ، و به جهت همین کینه توزى ام نسبت به اهل بیت رسالت و شیعیان آن ها مى باشد، که مرا در چنین حالت و عذاب دردناکى مشاهده مى کنى ؛ و اکنون از عمل خویش بسیار پشیمان هستم ، ولى سودى به حالم ندارد.
سپس افزود: گنج را در فلان باغ زیر درخت زیتون مخفى کرده ام ، آن را بردار و پنجاه هزار از سکّه هاى آن را تحویل حضرت ابوجعفر، امام محمّد بن علىّ (علیهماالسلام) بده ؛ و مابقى آن اموال از براى خودت باشد.
حضرت صادق (علیه السلام) افزود: هنگامى که آن جوان سکّه ها را خدمت پدرم آورد، همه آن سکّه ها را دریافت نمود و مقدارى از آن ها را بابت بدهى قرض یک نفر تهى دست پرداخت کرد و باقیمانده اش را زمینى خرید – که فقیران و تهى دستان از آن استفاده کنند – و فرمود: «میّت به وسیله آن سودمند و شادمان خواهد شد»(۱)
پی نوشت:
۱-مناقب ابن شهر آشوب : ج ۱، ص ۳۲۶، الخرائج والجرائح : ج ۲، ص ۵۹۷، ح ۹، بحارالا نوار: ج ۴۶، ص ۲۶۷.