شرح حال محمد بن ابی عمیر صحابی امام صادق، امام كاظم و امام رضا عليهم السلام
رازدارى صبور
نام پدر محمد بن ابى عمير، زياد بن عيسى و كنيهاش، «ابااحمد است».[۱] او از شخصیت هاى بارز و از فقيهان عصر خويش بود – وى نه تنها در فقه شيعه، بلكه در فقه اهل سنت نيز مهارت داشت – لذا مورد قبول آنها نيز میباشد.[۲] محمد بن ابىعمير از جمله محدثانى است كه با چهار امام معصوم عليهم السلام امام صادق، امام كاظم، امام رضا، و امام جواد عليهم السلام بود.[۳]
تولد
سال تولد محمد بن ابىعمير در تاريخ درج نشده است – احتمالا او بين سالهاى 125 تا 135 هـ.ق چشم به جهان گشوده است.[۵] او بغدادى الاصل و ساكن بغداد بود.[۶]
خاندان
نام محمد بن ابىعمير در قبيله خاصى ذكر نشده است، ولى چون همپيمان «مهلب بن ابىصفره» از قبيله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.[۷] جاحظ در كتاب «مفاخرات»، در اين كه او از اعراب قحطانى است يا عدنانى، مردد است و میگويد: از ويژگىها و صفاتى كه براى او ذكر گرديده است، برمىآيد كه از اعراب قحطانى باشد؛[۸] زيرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.
از ديدگاه بزرگان
نجاشى در مورد او میگويد: جليل القدر، عظيم المنزله عندنا و عندالمخالفين – شيخ طوسى: او متقىترين، عابدترين و معتبرترين افراد است – كشى: او از كسانى است كه اصحاب و علما آن چه از او رسيده است، را صحيح میدانند و همه به فقيه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.[۱۰] شيخ عباس قمى: در منظر شيعه و سنى مطمئنترين افراد است.[۱۱] بنابر روايتى از ابوعمرو، ابن ابىعمير فقيهتر، صالحتر و فاضلتر از يونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.[۱۲]
شاخصهاى شخصيتى او
1 – الگوى عبادت:
ابافضل محمد بن شاذان نقل میكند: وارد عراق شدم، ديدم شخصى به همراهش میگفت: تو زندگى دارى، زن و بچهدارى، به دنبال كسب برو و كمتر عبادت كن – اگر بخواهى همين طور ادامه دهى و سر بر سجدههاى طولانى بگذارى، چشمانت كور خواهد شد – همراهش در جواب گفت: اگر بنابراين بود كه با سجدههاى طولانى چشمانم نابينا شود، تا به حال بايد چشمان ابن ابىعمير كه بعد ازنماز صبح به سجده شكر میرود و هنگام زوال ظهر سر از سجده برمیدارد، كور میشد.[۱۳]
و نيز نقل میكند: با پدرم به ديدار ابن ابىعمير رفتيم، ديدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند كه او را تعظيم و تجليل میكنند – گفتم: پدر! اين كيست؟ گفت: ابن ابىعمير – گفتم: همان مرد صالح و عابد – گفت: بله.[۱۴] همين دو حديث نشان میدهد كه او تا چه حدى، در عبادت الگوى ديگران بود.
2 – زاهد متقى:
بعضى زهد و ايمان را مساوى با فقر و گوشهنشينى و عزلت میدانند، در حالى كه هميشه اين طور نيست – هنر آن است كه انسان در عرصه اجتماع، فعاليت داشته باشد و زاهد هم باشد – محمد بن ابىعمير كه شغلش پارچهفروشى و فردى سرمايهدار بود؛[۱۵] با آن كه در اجتماع، فعاليت مستمر داشت، فردى زاهد و متقى و بىاعتنا به زخارف دنيا بود.
در روايتى كه شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه نقل كرده، آمده است: ابن ابىعمير پارچهفروشى پردرآمدى بود – او به شخصى كه نيازمند بود، هزار درهم قرض داد – بعدها ورشكست و فقير شد – وقتى آن شخص نيازمند آگاه شد كه ابن ابىعمير فقير شده است، خانه مسكونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابىعمير حركت كرد – محمد درب را گشود، گفت: اين چيست؟ مرد نيازمند گفت: پولى را كه از تو قرض گرفته بودم، آوردهام ادا كنم – محمد گفت: به تو ارث رسيده؟ مرد گفت: نه – كسى به تو بخشيده؟ نه – قطعه زمينى زراعتى را فروختهاى؟ نه – پس از كجا آوردهاى؟ خانه مسكونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم.
محمد بن ابىعمير به نقل از ذريح المحاربى گفت: امام صادق علیه السلام فرمود: هيچ كس به خاطر قرضى كه دارد، نبايد از خانهاش خارج شود و خانهاش را بفروشد – به خدا قسم كه محتاج يك درهم هستم، اما از اين پول حتى يك درهم وارد خانهام نمیكنم.[۱۶]
3 – اسوه مقاومت:
عصر امام موسى بن جعفر علیه السلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حكومتى بود – شيعيان و مجبور به مخفى كردن مذهب خود بودند – محمد بن ابىعمير از شخصیت هاى بازر علمی-اخلاقى آن زمان بود كه مورد احترام مخالفان نيز بود و شيعيان را هم میشناخت – انقلابيون را با بهانههاى مختلف به زندان میبردند تا اسامی شيعيان و اصحاب اهل بيت عليهم السلام را بگويند – او در زمان حكومت هارون 4 سال[۱۷] و در عصر مأمون نيز 4 سال و به زندان افتاد.
ابراهيم بن داحه نقل میكند: ابن ابى عمير را در عصر هارون الرشيد به زندان بردند – وقتى علت حبس او سوال شد گفتند: او را به دليل نپذيرفتن قضاوت حبس كرديم – ابن ابى عمير میگويد: مرا 100 ضربه شلاق زدند تا محل شيعيان و اسامی آنها را بگويم – ابتدا امتناع كردم، اما از شدت درد، نزديك بود لب گشايم كه صداى محمد بن يونس را شنيدم كه میگفت: محمد بن ابىعمير! تقوا پيشه كن و منزلگاه خود را نزد خدا به يادآور – پس صبر كردم تا فرج حاصل شد.[۱۸] بعد از شهادت امام رضا علیه السلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ باز هم او را به زندان بردند و وقتى علتش سوال شد، همان بهانه (قبول نكردن قضاوت) را آوردند – در مدت حبس نيز از آزار و اذيت در امان نماند و اموالش نيز به نفع حكومت جور، مصادره شد.[۱۹] او علىرغم همه فشارها و سختىها، هيچگاه حاضر به همكارى و افشاى اسامی شيعيان نشد.
4 – عالم ربانى:
غير از آثار گرانبهاى او كه دلالت بر مكانت بلند علمی او دارد، نشانههاى ديگرى نيز اين مطلب را تأييد میكند – او با هشام بن سالم و هشام بن حكم دو صحابى بزرگ امام صادق علیه السلام مراوده و مجالستهاى زيادى داشت – روزى هشام بن سالم و هشام بن حكم خواستند در مورد مسائل علم كلام با هم مناظره كنند – هشام بن سالم حضور محمد بن ابىعمير را به عنوان نفر سوم در مناظره، شرط كرد كه اوج مقام علمی او را نشان میدهد – او از اصحاب اجماع است، يعنى از نزديكان ائمه و كسانى كه همه، آنها را قبول دارند.[۲۰]
5 – شاگردان:
از حضور محمد بن ابىعمير بيش از 70 محدث بهره بردند – ابراهيم بن هاشم از او 2921 روايت نقل كرده است – احمد بن محمد بن عيسى، فضل بن شاذان، صفوان بن يحيى حسن بن محبوب از شاگردان او هستند.[۲۲]
6 – تأليفات:
بنابر نقل ابن بطه، محمد بن ابىعمير 94 كتاب درباره عقايد و حديث تأليف كرد.[۲۳] او علاوه بر اين تأليفات، نام 100 نفر از محدثان كه از امام صادق علیه السلام حديث نقل كردند، را با نام كتبشان حفظ داشت.[۲۴]
متأسفانه آثار گرانبهاى او در حين مبارزات از بين رفت – خواهرانش: سعيده و منه نيز محدث بودند و براى زنان احكام میگفتند – ابن ابىعمير وقتى در عصر مأمون به زندان افتاد، كتابهايش را به يكى از خواهران سپرد و به زندان رفت – خواهرش از ترس اين كه مبادا آثار او بدست مأموران حكومت بيفتد، كتب او را زير خاك دفن كرد.
محمد بعد از 4 سال حبس، وقتى به سراغ كتابها آمد، ديد تمام كتابهايش از بين رفته است – از آن به بعد، احاديث را يا از آثارى كه در دست مردم داشت، میخواند يا از حفظ میگفت – لذا برخى روايات او بدون سند يا ناقص السند است، اما اكثر علما آنها را قبول دارند و به آن عمل میكنند.[۲۵]
از آثار ارزشمند او اسامی بيش از چند كتاب در دست است، كه به شرح ذيل است:
- كتاب الاستطاعه؛
- كتاب الحج؛
- فضائل الحج؛
- مناسك الحج؛
- الصلوه؛
- الصيام؛
- المتعه؛
- النكاح؛
- الطلاق؛
- التوحيد؛
- الكفر والايمان؛
- الامامه؛
- الاحتجاج فى امامه امیرالمومنین علیه السلام؛
- كلامه مع الخوارج؛
- النوادر الكبير الحسن؛
- كتاب البدا؛
- الرد على اهل القدر والجبر؛
- الانفال؛
- الافاعيل؛
- المغازى؛
- المعارف؛
- اليوم والليله؛
- الملاحم؛
- مسائله عن على بن موسى الرضا علیه السلام؛
- اختلاف الحديث.[۲۶]
- محمد بن ابىعمير از سماعه نقل میكند كه امام صادق علیه السلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم»، فرمود: مراد از «اوفوا بعهدى» ولايت اميرمومنان است و مراد از «اوف بعهدكم» بهشت است؛ يعنى كسى كه به عهد خدا وفا كند و ولايت امام على علیه السلام را بر گردن بگيرد، خدا هم به عهدش وفا میكند و بهشت را به او خواهد داد.[۲۷]
- محمد بن ابىعمير از ابان بن عثمان نقل میكند كه امام صادق علیه السلام در جواب مردى كه گفت: پدر و مادرم فدايت! مرا موعظه كن، فرمود: اگر خدا كفايت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بيش از حد براى چيست؟ اگر رزق تقسيم شده و براى هر فردى مشخص است، پس حرص براى چيست؟ اگر حساب و قيامت حق است، پس جمع كردن مال دنيا چرا؟ اگر عوض و جبران كردن از طرف خداست، پس بخل چرا؟ و اگر عقوبت از آتش حتمی است، معصيت چرا؟ اگر مرگ يقينى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پيشگاه خدا حاضريم، مكر و حيله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است، پس عجب چرا؟ اگر هر كارى كه اتفاق میافتد، حكمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ اگر دنيا فانى و نابود شدنى است، پس راحت زيستن چرا؟[۲۸]
-
عن ابن ابىعمير.. – سمعت ابا عبدالله علیه السلام يقول: ثلاثه لاعذر لاحد فيها ادإ الامانه الى البر والفاجر.. – محمد بن ابىعمير میگويد: با چند واسطه شنيدم كه امام صادق علیه السلام فرمود: در سه چيز براى هيچ كس عذرى نيست:
اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر باشد.
وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد.
نيكى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوب باشند و چه بد.[۲۹]
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگى ناپذير در راه نشر فرهنگ آل محمد صلی الله علیه و آله در عصر امام جواد علیه السلام ـ 217 هـ.ق ـ چشم از جهان فروبست و به وصال يار رسيد.[۳۰]يادش گرامی و نامش جاودانه باد.
[1] – رجال، نجاشى، ص 326؛ رجال شيخ طوسى، ص 388. [2] – فهرست، شيخ طوسى، ص 142. [3] – تنقيح المقال فى احوال الرجال، ج 2، ص 63، چاپ نجف؛ جامع الرواه، اردبيلى، ج 2، ص 50. [5] – تنقيح المقال، ج 2، ص 64. [6] – رجال، نجاشى، ص 326ـ327. [7] – همان؛ رجال علامه حلى، ص 140. [8] – فهرست، شيخ طوسى، ص 142. [10] – رجال، علامه حلى، ص 141. [11] – هديه الاحباب، شيخ عباسى قمى، ص 54. [12] – مجمع الرجال، قهپائى، ج 5، ص 120. [13] – همان؛ رجال كشى، ص 591. [14] – مجمع الرجال، قهپائى، ج 5، ص 120. [15] – همان، نجاشى، ص 327. [16] – هديه الاحباب، ص 54. [17] – لغتنامه دهخدا، واژه ابن ابىعمير. [18] – رجال، نجاشى، ص 326؛ اختيار معرفه الرجال، ص 592. [19] – مجمع الرجال، قهپائى، ج 5، ص 121. [20] – معجم رجال الحديث، ج 14، ص 283 و 284. [22] – مشايخ الثقات، ج 1، ص 31. [23] – فهرست، شيخ طوسى، ص 142. [24] – همان؛ رجال نجاشى، ص 326. [25] – رجال، نجاشى، ص 7-326. [26] – رجال،نجاشى،ص 327؛ فهرست،شيخ طوسى،ص 142؛ كشى، ص 592؛رجال،علامه حلى،ص 142و… [27] – كافى، ج 1، ص 431. [28] – خصال، ج 2، ص 450. [29] – كافى، ج 5، ص 132. [30] – رجال، نجاشى، ص 326؛ فهرست، ص 142 – تنقيح المقال، ج 2، ص 50.