ماجرای تشرف میرزای اصفهانی و کتابی که به سفارش امام زمان(عج الله تعالی فرجه) نوشته شد
آیتالله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی درباره علت نگارش کتاب «مکیال المکارم» میگوید: امام زمان(عج) را در خواب دیدم که فرمود: این کتاب را بنویس و عربی هم بنویس و نام او را بگذار: «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم»!
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، آیتالله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی، مشهور به فقیه احمدآبادی فرزند سید عبدالرزاق از علمای بزرگ اصفهان است که در سال 1301 قمری در اصفهان به دنیا آمده است.
یکی از کتابهای این عالم ربانی «مکیال المکارم» است که از مقدمهای که وی بر مکیال نوشته، چنین بر میآید که از شدت عشق و علاقهای که به امام زمان(عج) داشته، شبی آن حضرت را در خواب میبیند و امام(عج) تألیف این کتاب را به وی توصیه و تأکید میفرماید و حتی نام آن را نیز «مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم» تعیین میکند.
سید از خواب بیدار میشود، ولی توفیقی برای تألیف آن برایش حاصل نمیشود، تا اینکه در سال 1330 قمری عازم سفر حج شد، در این سفر بسیاری از حاجیان گرفتار مرض وبا شدند و از دنیا رفتند.
میرزا اصفهانی با خدای خویش عهد میبندد اگر از این سفر سالم برگردد، کتابی را درباره حضرت ولی عصر(عج) به رشته تألیف درآورد، چون از سفر برگشت، به عهد خود وفا کرد و کتاب «مکیال المکارم» را که حاوی موضوعات مهم در شناخت امام زمان و وظایف شیعیان در قبال آن حضرت است، به رشته تحریر درآورد.
این کتاب ارزشمند دارای هشت بخش مهم است که درآن مؤلف ژرف اندیش با استناد به آیات و روایات متعدد، موضوعات بسیار اساسی و سرنوشت سازی را که اغلب جنبه کاربردی است و مورد ابتلای شیعیان و مسلمانان در خصوص مهدویت است، مورد کاوش قرار داده است.
در این کتاب، میرزا اصفهانی به سه تشرف خود به محضر امام زمان(عج) اشاره کرده است که در ادامه یکی از تشرفات ایشان میآید:
*وعدهای که امام زمان(عج) به یک عالم دینی داد
«سه سال پیش از تألیف این کتاب، بدهی های من زیاد شد، پس یک شب به امام زمان(عج) و پدران بزرگوار ایشان متوسل شده و نیاز خود را به محضر ایشان عرضه داشتم، این توسل در ماه رمضان بود، هنگامی که پس از طلوع خورشید به مسجد برگشتم، خوابیدم، حضرت را در خواب دیدم که به من چنین فرمود: «قدری باید صبر کنی تا از مال خاص دوستان خاص خود بگیرم و به تو برسانم».
پس شاد و خوشحال در حالی که شاکر و سر دماغ بودم و وعده مولایم را محقق شده میدانستم، از خواب بیدار شدم ، پس از گذشت مدتی یکی از برادران که او را فرد صالحی میدانستم و از او نسیم راحتی به مشامم میرسید، نزد من آمد و مبلغی به من بخشید که بدهیهای مرا ادا کرد و ناراحتی مرا فرونشانید و گفت: این پول از سهم امام است، از این امر بسیار بسیار خوشحال شدم و گفتم: «هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقا»!