تشرف علامه حلی و ملاقات با امام زمان علیه اسلام

ملاقات علما با امام زمان علیه اسلام – تشرف علامه حلی به محضر امام زمان علیه السلام

 

علاّمه حلّى شب جمعه اى به زيارت سيّد الشّهداء (عليه السلام) مى رفت. ايشان تنها بر روى الاغى سوار شده بود و تازيانه نيز در دستش بود.

در بين راه شخص عربى پياده به همراه علاّمه راه افتاده وبا هم به صحبت مشغول شدند. وقتى مقدارى از راه رفتند علاّمه متوجّه شد كه اين شخص مرد دانايى است بنابراين در مورد همه مسائل علمى با هم صحبت كردند وعلاّمه بيشتر متوجّه مى شد كه اين مرد صاحب علم و فضيلت بسيارى است.

 

علاّمه مشكلاتى كه برايش در علوم پيش آمده بود را يكى يكى از آن شخص سؤال مى كرد وآن شخص همه آنها را جواب مى فرمود تا اينكه به مسئله اى رسيدند كه آن شخص فتوايى داد ولى علاّمه آن فتوا را ردّ كرد وگفت: (حديثى در مورد فتواى شما نداريم).

آن مرد گفت: (حديثى در اين مورد شيخ طوسى در كتاب تهذيب بيان كرده است وشما از اوّل كتاب تهذيب فلان قدر ورق بزنيد در فلان صفحه در سطر چندم اين حديث را مشاهده خواهيد نمود).

علاّمه تعجّب كرد كه اين شخص چه كسى است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسيد: (آيا در زمان غيبت كُبرى مى توان امام زمان (عليه السلام) را زيارت كرد يا نه؟!)

 

در اين هنگام تازيانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد وتازيانه را از روى زمين برداشته ودر دست علاّمه گذاشت وبه علاّمه فرمود: (چگونه صاحب الزّمان را نمى توان ديد در حالى كه دست او در ميان دست توست).

پس علاّمه بى اختيار خود را از روى حيوان به پايين انداخت كه پاى آن حضرت را ببوسد واز هوش رفت. چون به هوش آمد كسى را نديد، به خانه برگشت وبه كتاب تهذيب مراجعه كرد وآن حديث را در همان صفحه وسطرى كه حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود).

 

 

(منبع : قصص العلماء)

 

 

 

درباره‌ی admin

همچنین ببینید

گریستن آقا بزرگ تهرانی به روایت استاد محمدرضا حکیمی

گریستن آقا بزرگ تهرانی به روایت  استاد محمدرضا حکیمی   محمدرضا حکیمی، اندیشمند اسلامی، نقل …

5 نظر

  1. سلام ماجرای ملاقات علامه حلی با امام زمان ع رو خوندم واقعا شگفت انگیز بود خوش به سعادت این علامه گران قدر .

  2. سلام،داستان علامه ی حلی رو خوندم،تکان دهنده و جالب بود برام،کاش ما هم همچین لیاقتی مثل علامه ی حلی نصیبمون بشه،انشاالله،ممنون از مطالبتون،حق به شما جلوه بده،در پناه حق.

  3. سلام
    خدا میدونه که دوست داشتم به اندازه همون الاغ آیت الله حلی باشم به حال خودم افسوس می خورم که اندازه همون هم نیستم که بتونم واسه یه لحظه صداش رو بشنوم

  4. سلام به عزیزی که مسؤول این پایگاه قابل احترامه.
    آقا دمتون گرم و دست تون درد نکنه، ماجرای قشنگی بود و خیلی هم قشنگ نوشته بودینش.
    با اجازه تون همراه با ذکر منبع، میبرمش برای مطلب این هفته ی امام زمانی پایگاه اینترنتی مون.
    اجرتون با خود آقا و بهشت نصیبتون باد.

  5. به نام خدا
    یعنی علامه تا آن لحظه وداع از روی دراز گوش پایین نیامده و به ظن آن لحظه ی او، مدی فرهیخته و دانا را پیاده مشایعت نکرده بودند…
    این “کبر” در ماجرا در نظر من نسبت به صحت موضوع تردید ایجاد کرد…
    لطفا در صورت وارد نبودن این نقد، به همراه توضیح و استدلال راهنمایی بفرمایید.
    سید سجاد میرشفیعی.

    Satiar.mirshafiei@gmail.com

پاسخ دادن به سید سجاد لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *