بوى گل (پیامبر از زبان على علیه ‏السلام)

[ad_1]

پایگاه فرهنگی مذهبی سلم :

چون که گل رفت و گلستان شد خراب

بـوى گـل را از چـه جـوییم؟ از گـلاب

باز کاوى شخصیت والاى پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه وآله ـ به گونه اى که تمامى زوایاى پنهان آن به روشنى تصویر شود، فقط از خداى محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ بر مى آید، که داناى غیب و شهود است، و این مهم تا حدى در کلام الهى(قرآن مجید) صورت تحقق پذیرفته است.

از آنجا که حضرت امیرمؤمنان على ـ علیه السلام ـ در آیه مباهله، نفس پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ معرفى شده و افتخار همراهى با وى را در تمام دوران رسالت و پیش از آن داشته، بلکه چونان فرزندى عزیز در دامان پرمهر نبى گرامى اسلام پرورش یافته و اشراقات شخصیت آن حضرت هماره بر دل و جان على ـ علیه السلام ـ سایه گستر بوده، به روشنى مى توان پس از کلام الهى، ابعاد دیگرى از شخصیت آن بزرگوار را در بیان شیواى امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ باز یافت که «أهل البیت أدرى بما فى البیت؛ اهل خانه به آن چه در آن مى گذرد، داناترند.»

بدین منظور، سیرى خواهیم داشت در گهر گفته هاى حضرت و بخش هایى چند از زندگى سراسر نور حضرت رسول ـ صلى الله علیه و آله ـ را در آیینه کلام مولا على ـ علیه السلام ـ به تماشا خواهیم نشست.

ویژ گى هاى جسمى

حضرت امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مسجد کوفه حضور داشت که مردى از وى درباره ویژگى هاى جسمى حضرت رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ پرسید، آن حضرت در حالى که شمشیرش را حمایل کرده بود در پاسخ فرمود:

«رسول خدا رخسارى سفید و گلگون داشت، چشمانى سیاه و درشت، موهایى صاف و نرم و گیسوانى که تا نرمه گوشش مى رسید. ریشى انبوه و گونه هایى کم گوشت و گردنى چون جام سیمین داشت. از زیر حلق تا ناف خط باریکى از مو چون نى رسته بود و جز آن مویى بر سینه و شکم نداشت. دست و پایش درشت و ستبر بود. آنگاه که راه مى رفت گویى که از سرازیرى فرود مى آید و به هنگام برخاستن سریع و چابک بود. چون به سمتى رو مى کرد با تمام بدنش متوجه آن مى شد. دانه هاى عرق بر چهره هایش چونان مروارید مى غلتید و بوى اندامش دلپذیرتر از مشک تند بود. قامتى میانه داشت، نه بلند، نه کوتاه، نه ناتوان، نه حقیر پیش از او، و پس از وى کسى را همانند او ندیده ام.»

محیط بعثت و شرایط اجتماعى و فرهنگى آن

امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ وضعیت فرهنگى و اجتماعى محیط بعثت را در نهج البلاغه به خوبى تصویر کرده و زندگى فلاکت بار مادى و معنوى مردم را در دوره جاهلیت با ذکر جزئیات آن به روشنى نشان داده است:

«خدا، محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ را برانگیخت و از عرب، کسى کتابى نخوانده بود و دعوى پیامبرى نکرده بود.»

این را تمام مورخانى که به تاریخ زندگى پیغمبر ـ صلى الله علیه و آله ـ پرداخته اند، نوشته اند که آن حضرت خواندن و نوشتن نیاموخته بود و از میان مردمى اُمّى (بى سواد) که تا آن روز پیامبرى از میان آنان برانگیخته نشده بود، برخاست. از این رو مى توان این جمله را پاسخى غیر مستقیم به سخن کسانى دانست که مى گفتند: محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ آن چه مى گوید از کتابهاى پیشین فرا گرفته است؛ قرآن کریم نیز از آنان حکایت مى کند:

«و قالوا اساطیر الاولین اکتتبها فهى تملى علیه بکره و اصیلاً»

در خطبه اول نهج البلاغه نیز پس از یادکرد پیامبران پیشین و بیان وظایف شان، از رسول اکرم ـ صلى الله علیه وآله ـ سخن به میان آورده و فضاى مذهبى تفرقه آلود محیط بعثت و جوامع انسانى دیگر را چنین نشان داده است:

«تا آن که خداى سبحان محمد ـ صلى الله علیه وآله ـ را پیامبرى داد… حالى که مردم زمین هر دسته به کیشى گردن نهاده بودند و هر گروه پى خواهشى افتاده و در خدمت آیینى ایستاده یا خدا را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتى که سزاى او نیست بدو بسته یا به بتى پیوسته و از خدا گسسته.»

در خطبه اى دیگر، حضرت، از شرک و بت پرستى و زندگى تباه و آلوده مردم عرب و روابط اجتماعى خشن و به دور از جوانمردى آنان یادکرده و از منزلگاه هاى ناهموار، آب و غذاى نامطبوع و ناگوارشان نیز سخن گفته است:

«آن هنگام شما اى مردم عرب! بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سراى خزیده. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشین تان گرزه مارهاى زهردار، آبتان تیره و ناگوار، خوارکتان گلوآزار، خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان، بت هاتان همه جا برپا، پاى تا سرآلوده به خطا.»

از ویژگى هاى بارز دوره فترت (جاهلیت و عدم حضور انبیا) آن که مردم در منجلاب فتنه و فساد غوطه مى خورند و به نهایت درجه انحطاط و رذالت اخلاقى فرو مى غلتند. فقر شدید فرهنگى، عدم شناخت حدود الهى، بى احترامى به حریم مقدسات، عدم رشد عقلانى و تعادل فکرى، کودنى و تهى مغزى همگانى، پیروى از خشم و شهوت و در نتیجه خودپرستى، دنیا پرستى و شهوت پرستى و… از مشخصه هاى اصلى چنین نظام هایى است که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در جاى جاى نهج البلاغه متذکر آن شده است:

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ را هنگامى فرستاد که پیامبران نبودند ـ و مردمان ـ به خطا، کار مى نمودند و امتان در گولى و نادانى مى غنودند.»

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ را برانگیخت، حالى که مردم سرگردان بودند و بیراهه هاى فتنه را مى پیمودند. هوا و هوسشان سرگشته ساخته، کبر و نخوت شان به فرودستى انداخته از نادانى جاهلیت خوار، سرگردان و در کار نااستوار وبه بلاى نادانى گرفتار.»

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ را هنگامى فرستاد که نشانه هاى رستگارى پنهان بود و راه هاى دین، نهان.»

«پس خدا محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ را به حق برانگیخت آن گاه که ـ به سبب فتنه و خونریزى ـ پایان دنیا نزدیک بود و آخرت روى آور و جهان پس از روشنى و زیبایى، تاریک، زندگى مردمش دشوار و آرام جاى آنان ناهموار، جهان به نیستى و فرو ریختن نزدیک گردیده، مدت آن به سر رسیده و نشانه هاى آن پدید و پیوند مردمش با آن بریده و حلقه هاى پیوندشان از هم دریده و اسباب از هم گسیختگى شان بسیار و نشانه هاى رستگارى ناپایدار و زشتى هاى دنیا آشکار، رشته عمرش کوتاه ـ و به سر رسیدنش نمودار ـ.»

حضرت، در خطبه اى دیگر، پس از حمد و ثناى الهى بر نعمت هایى که بدو ارزانى داشته و یادکرد یکتایى خدا و روز رستاخیز، از پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ و دین روشن او سخن به میان آورده و در نهایت به توصیف دوران جاهلیت و تبه کارى مردم پرداخته و به طور جامع، وضعیت آن را با عباراتى شیوا تصویر کرده است.

الگوى عصرها و نسل ها

بى شک پیامبران الهى و به ویژه خاتم و افضل آنان حضرت محمد بن عبدالله ـ صلى الله علیه و آله ـ از آن رو که به منبع وحى متصل اند و از جانب خداى تعالى مؤید، بهترین الگوى عملى مردم براى رسیدن به فلاح و رستگارى در زندگى دنیوى و اخروى به شمار مى آیند. آنان مصداق تام انسان کامل اند. از این رو، خداى تعالى در آیاتى چند از قرآن کریم و حضرت امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه به تکرار، رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ را شایسته ترین الگوى اقتداى مردم معرفى کرده و محبوب ترین بندگان را کسى دانسته که از آن حضرت پیروى کند، تا آنجا که به فرزندش امام حسن مجتبى ـ علیه السلام ـ سفارش فرمود تا رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ را پیشوا و رهبر خود گیرد و براى کسب سعادت دین و دنیا و نجات از مهلکه هاى اخلاقى، پیشوایى او را بپذیرد.

با هم بخش هایى از نهج البلاغه مولا على ـ علیه السلام ـ را مرور مى کنیم:

«براى تو بسنده است رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ را مقتدا گردانى، و راهنماى شناخت بدى و عیب هاى دنیا، و خوارمایگى و زشتى هاى فراوانش بدانى.»

«پس به پیامبر پاکیزه و پاک ـ صلى الله علیه و آله ـ اقتدا کن که در رفتار او خصلتى است کسى را که زدودن اندوه خواهد و مایه شکیبایى است براى کسى که شکیبایى طلبد و دوست داشته ترین بندگان خدا کسى است که رفتار پیامبر را سرمشق خود کند و به دنبال او رود.»

«پس آن که خواهد باید پیامبر خود را پیروى کند و بر پى او رود و پاى بر جاى پاى او نهد و گرنه از تباهى ایمن نبود.»

از سفارش هاى حضرت به امام حسن ـ علیه الاسلام ـ :

«و بدان پسرکم هیچ کس چون رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ از خدا آگاهى نداده است پس خرسند باش که او را راهبرت گیرى و براى نجات پیشوایى اش را پذیرى.»

زهد و ساده زیستى

زهد و ساده زیستى و عدم توجه و دلبستگى به دنیا و زر و زیور آن فصل مشترک همه پیامران و وجه ممیز آنان با انسانهاى دیگر است. رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ از آن رو که الگوى تمام عیار زندگى و نمونه اعلاى «انسان کامل» است و همه ابعاد شخصیتى آن بزرگوار به تعبیر قرآن کریم «الگوى شایسته اى براى پیروى است»، آن چنان کریمانه از کنار فریبایى هاى دنیا گذشت که به جرئت مى توان ادعا کرد زندگى آن حضرت اگرفروتر از زندگى فقیرترین مردم زمانش نبود بى گمان فراتر نیز نبوده است؛ و کدام شاهد برتر از امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ که در متن زندگى رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ حضور داشت و بارها آن امین وحى الهى را به صفت زهد ورزى و ساده زیستى ستوده است.

اینک سخنانى چند از مولاى زاهدان و پرهیزگاران در این موضوع.

حضرت، پس از ترغیب به پیروى از رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ فرمود:

«وابستگى و دلبستگى به دنیا از هر سو بر او درنوردیده شد و دلبستگى بدان براى دیگرى گستریده، از نوش (لذت هاى) آن نخورد و از زیورهایش بهره نبرد.»

«از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تیهگاه او از همه مردم لاغرتر بود و شکم او از همه خالى تر. دنیا را بدو نشان دادند، آن را نپذیرفت…او ـ صلى الله علیه و آله ـ روى زمین (غذا) مى خورد و چون بندگان مى نشست و به دست خود پاى افزار (کفش) خویش را پینه مى بست و جامه خود را وصله، و بر الاغ بى پالان سوار مى شد و دیگرى را بر ترک خود سوار مى کرد. پرده اى بر در خانه او آویخته بود که تصویرهایى داشت، یکى از زنان خویش را گفت: این پرده را از من پنهان کن، که هر گاه بدان مى نگرم، دنیا و زیورهاى آن را به یاد مى آورم. پس به دل خود از دنیا روى گرداند و یاد آن را در خاطر خود میراند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیورى از آن بر ندارد. دنیا را پایدار نمى دانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از خود برون کرد و دل از آن برداشت و دیده از آن فرو بست.»

در ادامه خطبه قبل فرمود:

«در زندگانى رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ براى تو نشانه هایى است که تو را به زشتى ها و عیب هاى دنیا راهنماست ؛ چه او با نزدیکان خویش گرسنه به سر مى برد و با منزلتى بزرگ که داشت زینت هاى دنیا از دیده او دور ماند ـ و آن را خوار شمرد ـ… و از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد، به آخرت در شد و گناهى با خود نبرد، سنگى بر سنگى ننهاد تا جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را پذیرفت.»

شجاعت، ایثار و جهاد

رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ تندیس هدایت و مهرورزى است. آن حضرت چنان در مسیر تبلیغ دین الهى و هدایت مردم مى کوشید و از عدم ایمان و اقرار به یگانگى حضرت حق توسط کافران و مشرکان رنج مى برد و اندوه مى خورد که خداى تعالى به وى هشدار داده تا مبادا جان عزیزش را بر سر این کار گذارد. اما آنگاه که دیگر همه راه هاى مسالمت آمیز تبلیغ و هدایت را بسته مى دید و تلاش هاى دلسوزانه را بى تأثیر مى پنداشت، به منظور رفع موانع تبلیغى، رسالت هدایت گرانه اش را در قالب جهادى بى امان به نمایش مى گذاشت، و در این راه چنان شجاعت و ایثارى از خود بروز مى داد که هیچ کس را یاراى ایستادگى در برابر تیغ جنبانى او نبود و در معرکه هاى سخت، جز دریغ چیزى نصیب قهرمانان کافر پیشه نمى شد.

آرى! آن حضرت براى رضاى خدا با آنان که سد راه انسانیت بودند، نبرد مى کرد ودر کارزارهاى صعب، خود پیشتاز جنگاوران بود و یارانش را از ضربات شمشیر کفار و مشرکان، با جلودارى کسان و خویشان خود، حفظ مى فرمود.

در این باره بشنوید از امیرمؤمنان و شیر بیشه شجاعت على ـ علیه السلام ـ :

«در راه خدا با دشمنان او جهاد کرد، نه ناتوان شد و نه عذرى آورد.»

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ براى رضاى خدا جهاد کرد با پشت به خداکردگان و مشرکان از فطرت برگشتگان.»

درباره ایثار و شجاعت فراوان حضرت رسول ـ صلى الله علیه و آله ـ فرمود:

«چون کارزار، دشوار مى شد، ما خود را به رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ نگاه مى داشتیم؛ چنان که هیچ یک از ما از وى به دشمن نزدیک تر نبود.»

یعنى هنگامى که بیم از دشمن، بسیار مى بود و اژدهاى جنگ، دهان مى گشود، مسلمانان به رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ پناه مى بردند و از او مى خواستند تا خود دست به جنگ بگشاید، این هنگام، به برکت پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ خدا پیروزى بر آنان مى فرستاد و بیمى راکه داشتند، با رسول مى گشاد.

«رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ چون کارزار دشوار مى شد و مردم پاى پس مى نهادند، کسان خود را فراز مى داشت (پیش مى داشت) و بدانان یارانش را از سوزش نیزه ها و شمشیرها باز مى داشت؛ چنان که عبیده پسر حارث در نبرد بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید شدند و آن که اگر خواهم نام او بگویم، خواست تا چون آنان فیض شهادت یابد لیکن اجل هاى آنان پیش افتاد و در مرگ او تأخیر رخ داد.»

در این جمله، حضرت امیر ـ علیه السلام ـ میزان اشتیاق خود به شهادت را نیز بیان فرموده است.

رسالت جهانى

خداى از آغاز خلقت بشر بر کره خاک، وظیفه هدایت آنان به سوى فلاح و رستگارى دنیا و آخرت را بر دوش هزاران تن از رسولانش نهاد. این رسولان که هر یک در زمان خود و در میان قوم و قبیله شان از پاک ترین، شجاع ترین، بخشنده ترین، دلسوزترین، عالم ترین و هدایت یافته ترین انسانها بودند، گاه مأموریت داشتند که مردم یک آبادى، گاه چند آبادى، گاه یک شهر، گاه سرزمین هایى چند را به سوى توحید و راستى و درستى ره نمایند و به جز پنج تن از آنان، باقى، شریعت فراگیر نداشتند و اغلبشان مبلغ شرایع انبیاى پیش از خود بودند.

از آن میان، رسول خاتم ـ صلى الله علیه و آله ـ بارزترین رسولان اولوالعزم است که دین و شریعتش جهانى بوده و به سوى همه «ناس» فرستاده شده است.

قرآن کریم در تأیید این دیدگاه مى فرماید:

«و ما ارسلناک الا کافهً للناس بشیراً و نذیراً و لکن اکثر الناس لایعلمون»

«ما تو را جز(به سِمَت) بشارتگر و هشدار دهنده براى تمام مردم نفرستادیم، لیکن بیشتر مردم نمى دانند.»

«قل یا ایها الناس انى رسول الله الیکم جمیعاً...»

«بگو اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم… .»

«هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون»

«او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هر چه دین است، پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند.»

چنان که جهانى بودن دعوت و رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله بر زبان خود آن حضرت و احتجاجاتش با معاندان و نیز در هدایتهاى ائمه اطهار علیهم السلام به تکرار به کار رفته است.

پیامبر اکرم فرموده است:

«انا رسول من ادرکت حیاً و من یولد بعدى

«من پیامبر کسانى هستم که با من به سر مى برند و کسانى که پس از من به دنیا مى آیند.»

«بعث کل نبى کان قبلى الى امته بلسان قومه و بعثنى الى کل اسودَ و احمرَ بالعربیه.»

«پیش از من هر پیامبرى به زبان قوم خود به سوى امتش فرستاده شده، ولى خداوند مرا به زبانى عربى به سوى هر سیاه و سفیدى فرستاده است.»

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:

«ان الله تبارک و تعالى اعطى محمداً شرائع نوح و ابراهیم و موسى و عیسى… و ارسله کافه الى الابیض و الاسود و الجن و الانس

«خداوند تبارک و تعالى شرایع نوح و ابراهیم و موسى و عیسى را به محمد ـ صلى اللّه علیه وآله ـ داد… و او را به سوى سفید و سیاه و جن و انس فرستاده است.»

او چه کرد

به راستى پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ در دوران دشوار و رسالت بیست و سه ساله خود چه کرد و فرایند تلاش هاى مخلصانه او در راه انتشار دین حق و نداى توحید چه بود؟

حضرت امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ به مناسبت هاى مختلف از زحمت هاى توانفرساى حضرت رسول ـ صلى الله علیه و آله ـ در راه ساختن جامعه اى که همه انسان ها از حقوق انسانى مناسب برخوردار باشند یاد کرده و خصوصیات مردم و جامعه بر آمده از شعاع فروزان وحى را بر شمرده است.

به اعتقاد حضرت على ـ علیه السلام ـ پیامبر گرامى اسلام در اوج تیرگى هاى جاهلیت، همچون خورشیدى فروزان در آسمان مکه و مدینه و سپس سراسر جهان اسلام درخشید و علم و ایمان و فضایل اسلامى را در دل و جان مردمى که از نور دانش تهى بودند و کتاب هاى آسمانى را در بوته فراموشى نهاده بودند روشن داشت و آنان را به جایگاه هاى عظمت رسانید.

آرى رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ پراکندگى مردم را به وحدت و جمعیت کشانید و راه رستگارى را بدان ها نمود، مردم را پند داد و به راستى و درستى در گفتار و کردار فرمان، جو تشنج آلود جاهلى را که در تار وپود آن غارت و جنایت تنیده بود درهم شکست، دشمنى هاى دیرینه را به دوستى هاى پایدار بدل ساخت و خیرخواهى را به نهایت رسانید، چنان که جویندگان حق را حجت تمام آمد و دل هاى فرو رفته در شبهه را به نور هدایت خود به ساحل نجات رسانید.

با هم سخنان حضرت امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ را مرور مى کنیم:

«محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ مردم را به راهى که بایست کشانید و در جایى که باید نشانید و به رستگارى رسانید، تا آن که کارشان استوار و جمعیت شان پایدار گردید.»

حضرت، در خطبه اى دیگر در پى تصویر خصوصیات مردم جاهلى و تبیین اعتقادات شرک آلود آنان فرمود:

«خداى سبحان، محمد ـ صلى الله علیه و آله ـ را پیامبرى داد… حالى که مردم زمین هر دسته به کیشى گردن نهاده بودند و هر گروه پى خواهشى افتاده، و در خدمت آیینى ایستاده ؛ یا خدا را همانند آفریدگان دانسته یا صفتى که سزاى او نیست بدو بسته یا به بتى پیوسته و از خدا گسسته بودند.»

آنگاه در ادامه افزود:

«پروردگار آنان را بدو (به حضرت رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله…ـ) از گمراهى به رستگارى کشانید و از تاریکى نادانى رهانید.»

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ پیام هاى پروردگارش را رسانید. نه سستى ورزید و نه بازماند، و در راه خدا با دشمنان او جهاد کرد؛ نه ناتوان شد و نه عذرى آورد.»

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ را هنگامى فرستاد که نشانه هاى رستگارى پنهان بود و راه هاى دین نهان، پس حق را آشکار کرد و مردم را نصیحت فرمود و راه راست را نشان داد و به میانه روى (نه افراط و تفریط) فرمان.»

«با نور (اسلام) به پیامبرى اش گماشت و در گزینش، او را مقدم داشت رخنه ها(پراکندگى) را بدو بست و به نیروى او پیروزى جوّ را در هم شکست. سختى ها را بدو خوار ساخت و ناهموارى ها را بدو هموار ساخت تا گمراهى ها را از چپ و راست پراکند و بپرداخت.»

«او ـ صلى الله علیه و آله ـ آن چه را بدان مأمور بود بیان فرمود و احکام پروردگارش را (به مردم) رسانید. پس خداوند بدو از هم گسیخته را منظم گردانید و پراکنده را گردآورد و خویشاوندان را که دشمن بودند، با هم مهربان ساخت؛ از آن پس که دشمنى سینه هایشان را مى سوخت و کینه هاى افروخته دل هایشان را مى گداخت.»

حضرت، در خطبه اى پس از ارایه تصویرى روشن از وضعیت مردم در دوره جاهلیت، فرمود:

«(در چنین وضعیتى) آن حضرت که درود خدا بر وى باد، خیرخواهى را به نهایت رسانید، به راه راست رفت و از طریق حکمت و موعظه نیکو مردم را به خدا خواند ـ تا از بدبختى رهایى یافته و سعادت دنیا و آخرت را به دست آورند ـ.»

حضرت در خطبه اى دیگر که چگونگى درود فرستادن بر آن حضرت را تعلیم فرموده، آورده است:

«بار خدایا!… بهترین درودها و پربارترین برکت ها را خاص بنده و پیامبر خود گردان، که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده درهاى بسته ـ رحمت بر مردم زمین ـ آشکار کننده حق با برهان، فرونشاننده طغیان و درهم کوبنده شوکت گمراهان. چنان که او بار رسالت را نیرومندانه برداشت ـ و حق آن را چنان که باید بگذاشت ـ در انجام فرمانت بر پا و در طلب خشنودى ات پویا، نه از اقدامى روگردان و نه در عزمى سست و ناتوان. وحى تو را به گوش جان شنوا و عهد تو را نگهبان و در راه اجراى فرمان تو روان چندان که چراغ جویندگان حق را فروغ بخشید و بر سر راه گمراهان چون خورشیدى بدرخشید، و دلهاى فرو رفته در موجهاى شبهت به راهنمایى او رخت به کنار کشید. نشانه هاى روشن را بر پا داشت و احکام را (چون موکلانى) بر مردمان گماشت.»

معجزه اى شگفت

اصولاً معجزات، شاهد صدق دعوى نبوت انبیاست. براى حضرت رسول اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ نیز معجزات بسیارى بوده است که برخى شمار آنها را زیاده بر چهار هزار نقل کرده اند.

هر چند بزرگ ترین و ماندگارترین معجزه نبى گرامى اسلام کتاب آسمانى «قرآن کریم» است و دیگر معجزات آن حضرت در برابر شعاع تابناک این معجزه والا و جاودانه، از درخشش کم ترى برخوردارند، اما شنیدن ماجراى یکى از این معجزات شیرین و شگفت از زبان یار همیشه همراه پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ یعنى امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ لطف ویژه اى دارد:

«من با او (پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله ـ) بودم هنگامى که بزرگان قریش نزد وى آمدند و گفتند: اى محمد!ـ صلى الله علیه و آله ـ تو دعوى کار بزرگى مى کنى که نه پدرانت چنان دعویى داشتند، نه کسى از خاندانت. ما چیزى را از تو مى خواهیم که اگر آن را پذیرفتى و به ما نمایاندى، مى دانیم تو پیامبر و فرستاده خدایى و گرنه مى دانیم جادوگرى دروغ گویى.

او ـ صلى الله علیه و آله ـ گفت: چه مى پرسید؟، گفتند: این درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روى تو درآید. آن حضرت گفت: خدا بر هر چیز تواناست. اگر خدا براى شما چنین کرد، مى گروید و به حق گواهى مى دهید؟ گفتند: آرى!

فرمود: من آن چه را مى خواهید به شما نشان خواهم داد و مى دانم شما به راه خیر باز نمى گردید، و در میان شما کسى است که در چاه افکنده شود و کسى است که گروه ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد.

سپس گفت: اى درخت! اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارى و مى دانى من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جاى براى و پیش روى من درآى به فرمان خداى. پس به خدایى که او را به راستى برانگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جاى برآمد بانگى سخت کنان و چون پرندگان پر زنان تا پیش روى رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ پیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ گسترد و یکى از شاخه هایش را بر دوش من آورد و من در سوى راست او ـ صلى الله علیه و آله ـ بودم. پس چون آنان این (معجزه) را دیدند از روى برترى جویى و گردنکشى گفتند: بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر بر جاى ماند.

پس او ـ صلى الله علیه و آله ـ درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوى او نهاد، پیش آمدنى سخت شگفت آور و با بانگى هر چه سخت تر. چنان که مى خواست خود را به رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ بپیچد. پس آنان از روى ناسپاسى و سرکشى گفتند: این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنان که بود و او ـ صلى الله علیه و آله ـ درخت را چنان فرمود. پس درخت باز گردید و من گفتم: لا اله الا الله، اى فرستاده خدا! من نخستین کسم که به تو گروید و نخستین کسى که اقرار کرد که درخت آن چه را فرمودى به فرمان خدا به جا آورد، تا پیامبرى تو را گواهى دهد و گفته تورا بزرگ دارد.

پس آنان گفتند: نه که ساحرى است دروغگو، شگفت جادوگر است، و چه آسان است کار او، و چه کسى تو را در کارت تصدیق کند جز او ـ و قصدشان من (على ـ علیه السلام ـ) بودم.»

ابن ابى الحدید ـ شارح نهج البلاغه ـ چگونگى رویداد این معجزه را به گونه اى که حضرت در نهج البلاغه روایت فرموده، تأکید کرده و روایات وارد در این زمینه را مستفیض دانسته است:

«اما موضوع آن درخت که رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ صدایش زد، احادیثى که در این باره آمده فراوان و مستفیض است و علماى حدیث آن را در کتابهاى خود آورده اند و متکلمان این موضوع را در شمار معجزات پیامبر ذکر کرده اند. بیشتر محدثان، این خبر را به همان صورتى که در خطبه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ آمده روایت کرده اند و برخى نیز آن را به اختصار برگزار کرده مى گویند: پیامبر درختى را صدا زد و آن درخت در حالى که زمین را مى شکافت، نزد پیامبر آمد.»

در این نوشتار مختصر مجال پرداختن به دیگر ابعاد شخصیتى آن بزرگوار نیست، از این رو با اداى احترام بر روح بلند آن عزیز الهى، با درودى از زبان مولاى متقیان بر آن یگانه دهر، دامن سخن را بر مى چینیم:

«خدایا! سایه ـ عنایت ـ خود را بر او بگستران و به فضل خویش پاداش او را فراوان گردان. بنیاد شریعتى را که نهاد از دیگر بناها بالاتر بر و مرتبت او را نزد خویش گرامى تر دار و نور ـ شریعت ـ او را در سراسر گیتى بگستر و پاداش پیامبرى او را گفتار پسندیده قرار ده و شهادت پذیرفته؛ ـ چنان که گفته او ـ میزان عدل باشد و فرموده او قول فصل. بار خدایا! ما و او را فراهم آور در زندگانى خوشگوار، و نعمت پایدار و آرزوهاى دلنشین و لذت هاى با خواهش قرین و زندگانى فراخ و پرنعمت و اطمینان خاطر و برخوردارى از تحفه هاى کرامت.»

منبع : تقى متقى؛فرهنگ جهاد – بهار و تابستان ۱۳۸۵، شماره ۴۳ و ۴۴
[ad_2]
Source link

درباره‌ی admin

همچنین ببینید

فضایل اهل بیت در صحیح بخاری

[ad_1] پایگاه فرهنگی مذهبی سلم :  (خلاصه: کتاب صحیح بخاری معتبرترین کتاب اهل سنت پس …