یک قرآن پژوه مطرح کرد: عده ای چگونه می گویند رای و نظر یک مومن حجت نیست ؟ / علت اختلاف بین انسان ها چیست؟

[ad_1]

سلم گزارش می دهد :

شفقنا – عضو سابق هیات علمی دانشگاه تهران گفت: انسان فطرتش کمال طلب است و میل به زیبایی و خوبی دارد اما از آنجا که فطرت یا طبع انسان ها در زیاده خواهی با یکدیگر تزاحم پیدا می کند و باعث اختلاف بین آن ها می شود بنابراین خداوند پیامبران را برای حکم و داوری کردن بین انسان ها آفرید تا اختلاف بین شان حل شود چرا که اصولا فسلفه بعثت در همین است.

به گزارش خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) دکتر داود سلیمانی در هیات عزاداری ثقلین اظهار کرد: امام سجاد تقدیر الهی بود که زنده بماند و در واقعه کربلا از سه علی، علی اوسط باقی ماند و علی اکبر و علی اصغر رفتند، در واقع امام سجاد (ع) ماند تا ادعیه های که از ایشان به یادگار مانده است برای ما شیعیان بماند چرا که مضامین بلند انسان سازی؛ هدف تمامی شرایع، کتب آسمانی، ارسال رسل، انبیاء و نزول ملائکه است .

وی افزود: اما یک نقشه ای هم وجود دارد که خدا ، ابتدا انسان را به حالت طبیعی خودش رها کند چرا که ساختارش دارای خصوصیاتی است . به قول مفسرین ، انسان یک بعد مادی دارد و یک بعد الهی ، و شاید بشود با تسامح و البته با اتکاء به آیات و روایات یک بعد دیگری را هم اضافه کرد و آن “بعد طبیعی ” است که به اعتقاد من انسان قبل از تشریع انسانی بوده که علی رغم فطری بودن طبعی هم داشته که تنزلش می داده است. چرا که طبع انسان برخلاف فطرت تنزل طلب است.

وی ادامه داد: آیات زیادی داریم که درباره خلقت انسان اینگونه روایت می کند: “ان الانسان خلق هلوعا؛اذا مسّه الشر کان یؤوسا؛ و اذا مسّه الخیر منوعًا ؛الا المصلین ” (معارج / ١٩-٢٢) انسان حریص آفریده شده است و.. یا در جایی دیگر که می فرماید : “انا عرضنا الأمانه علی السماوات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا” (احزاب/٧٢) و جاهایی در قرآن داریم که انسان را به صفت جنس در رشد نمی بیند و خدا خلقش می کند و جنس إنسان در ضرر است چنانکه در سوره  “عصر” می فرماید : “والعصر ان الانسان لفی خسر” (١-٢) و بعد برایش استثنا قائل می شود و می فرماید “الا الذین آمنو و عملواالصالحات”.

این قرآن پژوه گفت: این آیه نشان می دهد که انسان نوعا در خسران بوده و وجودش در ضرر است یا جایی که می فرماید: “لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم” (التین /۴) یعنی درعالم تقدیر و خلقت ، انسان را “فی احسن” یعنی در بهترین شرایط افریده است. چون می دانید علم است تقدیر و مشیت است و بعد قضا که بر دو نوع است یعنی قضای حتمی و غیر حتمی که به اجل مسمی یا اجل معلق تعبیر می شود.

وی اضافه کرد: در نهایت امضاء است که به هیچ عنوان برگشت پذیر نیست اما برخی قضاها برگشت پذیر است چرا که در روایت آمده است: ” الدعا یرد البلاء و لو کان ابرم ابراما” ( اصول کافی) این نوع قضا اجل معلق است که حتی اگر محکم شده باشد، باز می گردد چون مشروط به شرط است.

سلیمانی تصریح کرد: خداوند در علم، مشیت و تقدیر و خلق و امضا” لقد خلقنا انسان فی احسن تقویم” است یعنی انسان را در بهترین شرایط و بستر آفریده است. اما می فرماید “ثم رددناه اسفل سافلین”(تین/۵) یعنی فرستادش به پایین ترین جایگاه . برخی مفسران این پایین ترین را به عالم ناسوت و طبیعت تعبیر می کنند اما برخی دیگر آن را به معنای طبع انسان تلقی می کنند ومی گویند رفتار إنسان بر اساس طبع خود موجب تنزل می شود و همین امر منشأ اختلاف نیز می شود، این اختلاف به دلیل همان طبیعتی است که إنسان دارد . در سوره بقره داریم که می فرماید : “کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیمااختلفوا فیه و…” (بقره/٢١٣) از این آیه می فهمیم که ضرروت ارسال پیغمبران چیست چرا که پس از این فراز می فرماید: “لیحکم بین الناس فیمااختلفوا فیه” یعنی تا خداوند میان مردم،  در آن چیزی که بینشان اختلافی است حکم کند.

 

عضو سابق هیات علمی دانشگاه تهران اعلام کرد: این بدین معنی است که امت واحده و  انسانها نمی توانند بدون اختلاف زندگی کنند، اما علت اختلاف درأمت واحده چیست؟ ایا طبیعت إنسان است یا بعد حیوانی إنسان؟ البته یک دیدگاه دیگری علامه طباطبایی دارد که دیدگاه نویی هم هست که می گوید : دو خواست فطری می تواند با یکدیگر تزاحم پیدا کند چرا که انسان فطرتا کمال خواه است و زیاده خواه یعنی می خواهد از هر چیزی بهترینش را داشته باشد و این حس کمال خواهی است که نهایتا موجب اختلاف میشود. می دانیم گرایش های فطری چند تا است فطرت هم یک نوع غریزه است، بدین معنا که غریزه هایی داریم مثل تشنگی و گرسنگی شهوت و غضب که بین انسان و حیوان مشترک است؛ اما غرایزی هست که در حیوان نیست و مختص انسان است که به آن فطرت می گویند و می توان به حس پرستش، کمال خواهی، زیبا دوستی، نوع دوستی و … اشاره کرد.

وی در ادامه گفت: مرحوم علامه ذیل این آیه می گوید: “کان الناس امه واحده” این انسان ها فطری بودند چون خلقتشان فی احسن تقویم بود اما بر اساس همین فطرت زیاده خواه بوده او برای انتفاع بیشتر،  زمین را استخدام کرده بود تا از آن گندم بردارد و گفت بهتر است حیوان را هم مسخر خود کنم تا زمین را شخم بزند و چهار نفر را هم اجیر کرد تا حیوان ها را مدیریت کند و بعد ده نفر دیگر را نیز به کار گرفت که این همان چیزی است که به آن استثمار می گویند چرا که زیاده خواهی یک خواست فطری است موجب این کار است، اینجاست که دو خواست فطری با یکدیگر در تزاحم و مقابل هم قرار می گیرند و این طبع انسان است یا به قولی دو گرایش فطری که در یک جا با یکدیگر در تزاحم قرار دارند. و این موجب اختلاف بین إنسان ها و أمت واحده میشود.

سلیمانی ادامه داد: در پاسخ به اینکه چرابعثت صورت گرفت؟ جواب اینست که برای اینکه انسان ها با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و رافع اختلاف باید یک داور باشد و از آنجا که این داور نمی تواند خود انسان ها که با یکدیگر در اختلافند، باشند، کسی جز خداوند نمی تواند داور باشد و خداوند هم پیامبران را ارسال کرد.

این قرآن پژوه اضافه کرد: اختلاف چگونه شکل گرفت بر اساس تزاحمی که بین دو خواست فطری شکل می گیرد یا به زعم من بین دو خواست و گرایش طبیعی . چرا که به نظر من انسان مادی، فطری و طبیعی از هم جدا هستند درست است که هر چه خوبی است را باید فطری بدانیم اما هر چه بدی هم هست را نیز باید فطری بدانیم؟ مثلا هلوع بودن را هم فطری بدانیم؟ با اتکا به آیات قرآن اینگونه نیست و هلوع و ظلوم و جهول و  و.. که خداوند ان را در خلقت ابتدائی  إنسان بر اساس آیات جعل کرده، همان بعد طبیعیانسان است.

وی اظهار کرد: همه پیامبران آمدند که انسان را بسازند اما اولین مرحله هدایت آن ها این بود که انسان طبیعی را به انسان ایمانی برگردانند، که ابتدا اختلاف هایشان را باید در زیاده خواهی و تجاوز به حریم یکدیگر حل کنند و اصولا فلسفه بعثت هم همین است چرا که اگر این اختلاف دو طرف نداشت پیامبری نمی آمد. بنابراین حل اختلاف بین انسان ها اولین دلیل بعثت است . اما اختلاف با آمدن رسولان در بعدی دیگر ادامه می یابد در بغی و سرکشی.  درادامه آیه مذکور دوباره اشاره می کند که اختلاف دومی به وجود می آید و این اختلاف همان اختلاف پس از تشریع است که در همه ما وجود دارد  چرا که در ادامه ی آیه ی ٢١٣ بقره می فرماید: ” و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم” الخ . در واقع اختلاف اول قبل از تشریع یعنی پیش از آنکه پیامبری ارسال شود به وجود می آید و اختلاف دوم پس از تشریع است. به عبارت دیگر اختلاف بین انسان هایی که بر طبع یا فطرت خود عمل کردند و تزاحم بین فطرت ها و خواست های آن ها، باعث ایجاد اختلاف بین آن ها شد و خداوند پیامبران را برانگیخت تا بین انسان ها برای حل اختلافاتشان حکم کنند. در مرحله ی بعد از تشریع به نحو دیگری ادامه دارد که دیگر نمی توان ان را صرفا به طبع إنسان نسبت داد بلکه ریشه در نپذیرفتن حق به واسطه ی هوای نفسانی و عنادورزی و امثال ان دارد.

سلیمانی افزود: اما بعد از بعثت و ارسال رسل اختلافی دیگر بین انسان ها بوجود آمد که سخت تر ازاختلاف نخست بود چرا که پیش از پیامبران آگاهی به شرع وجود نداشت و طبع انسان هم باعث چنین تزاحم و اختلافی می شد اما پس از تشریع راه حل اختلاف با تعالیم الهی روشن شده ومعلوم است اگر از حدود خارج شوی خطاست و این همان تشریعی است که باید إنسان طبیعی را به إنسان مؤمن و أهل نماز و بنده ی خدا تبدیل کند، اما تشریع چیست ؟ تشریع امری اعتباری است در برابر امر حقیقی  ؛ حقیقت آن است که ما به ازاء خارجی دارد و ما آن را نمی سازیم اما اعتبار را ما می سازیم مانند رابطه بین دو شیء. مثل زوجیت یا مالکیت و امثال ان.

این عضو سابق هیات علمی دانشگاه تهران گفت: این رابطه اعتباری منشاء مختلف دارد، در اومانیسم منشاء این رابطه انسان ها هستند بنابراین برای آن قانون وضع می کنند در حکومت های دینی منشاء قانون، خداوند است که البته با تبصره ای ، به قول شهید صدر، در جاهایی که دین وارد نشده باشد به عقول مردم بر می گردد مانند اداره حکومت و شهر و خدمات رسانی که آیه و حدیث ندارد اما به عنوان امور مردم به آن اشاره شده است و به عنوان مثال می فرماید “وشاورهم فی الامر”( ال عمران/ ١۵٩) و جایی دیگر در باره ی خصائص مؤمنین می فرماید “و امرهم شورا بینهم” (شوری/٣٨) اگر در آیه ی اولی مخاطب رسول الله (ص) است در دومی از أوصاف مؤمنین است،  امر در این آیه أمور جاریه ی مردم است،  یعنی “مالا نص فیه ” یعنی در جایی که نص و متن و حدیث و روایات نداریم امت می تواند شورا کند، و این در أمور عبادی جاری نیست ، مثلا خداوند فرموده ” اقم الصلاه” و زمان آن را نیز مشخص کرده است دیگر انسان نمی تواند آن ها را جا بجا کند و ان را تغییر دهد. خداوند در أموری که نصی بر ان نیست و مربوط به حوزه ی عمومیست که حکمی بر ان نیست ، عقل را حجت می داند. پس منشأ اعتبار دینی و تشریع در نگاه دینی، هم الهی است و هم بشریست.

وی  برای توضیح منشأ أمور اعتباری در نگاه دینی تصریح کرد: دو حجت در عرض هم وجود دارد که عقل و شرع است. عقل در عرض شرع است ونه در طول شرع، اصولیین این نگاه را قبول دارند برخلاف اشاعره و إخباریون وعلمای بزرگی مانند امام خمینی (ره) و آیت الله بروجردی حتی عرفای بزرگی مانند آیت الله العظمی شاه آبادی و آیت الله العظمی قاضی که گرچه با مقوله ی عقل اینگونه برخورد نمی کردند، اما آن ها نیزعقل را فرای نقل می دانند . دانشمندان اسلامی می گویند حجیت و شرعیت قرآن و حدیث یعنی نقل قول پیامبر نیز ریشه در عقل دارد. چرا که بر این اساس می گویند مصدر این آیه ها چیست و چه کسی این قول وحیانی را القا کرده است ؟ خداوند . و چه کسی به نقل از خداوند گفته است ؟ می گوییم رسول الله . بنابراین مصدر آن عقل کل  و خزانه ی علم الهی است که خداوند تبارک و تعالی ست . در روایات نیز عقل انسانی را حجت قرار داده اند و از ان به حجت باطنی یاد شده است امام موسی بن جعفر(س) می فرمایند: ” ان لله علی الناس حجتین حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الأنبیاء والأئمه -علیهم السلام- و اما الباطنه  فالعقول “. (اصول کافی ج ١/ کتاب العقل و الجهل ) و داریم که ” لما خلق الله العقل،  هنگامی که خدا عقل را خلق کرد ، قال له أقبل فأقبل، به او گفت بیا و عقل امد، ثم قال له ادبر فأدبَر ، سپس گفت برگرد و عقل برگشت، فقال : و عزتی و جلالی ما خلفت خلقا أحسن منک إیاک امر و إیاک انهی ، و إیاک أُثیب و إیاک أعاقب . پس خدا فرمود: به عزت و جلالم سوگند که موجودی بهتر از تو خلق نکردم ، تنها بواسطه ی وجود تو امر و نهی میکنم و بواسطه ی وجود تو پاداش و جزا میدهم .” ( اصول کافی ، همانجا). عقل در قران و روایات اینگونه است اما مشخص نیست که عده ای چگونه می گویند رای و نظر یک مومن حجت نیست ؟ در روایت دیگری آمده خداوند إنسان ها را به قدر عقول ان ها کیفر و جزا و پاداش می دهد. ” ان الله تبارک و تعالی یحاسب الناس علی قدر ما اتیهم من العقول فی دارالدنیا”(معانی الأخبار ، شیخ صدوق / ج ١ ص ۵) اصولا به همین جهت است که دیوانه و مجنون جزا و تکلیفی ندارد و حرجی بر آن نیست و هر کاری کند او را جهنم نمی برند چون عقلی ندارد زیرا لا یکلف الله نفسا الا وسعها، و وسع عقلی هم از همین مقوله است. بنابراین عقل ریشه ی دین است ” من لا عقل له لا دین له ” این در حالی است که عده ای معتقدند که انسان ها نمی فهمند و عقلشان نمی رسد و حتما شرع باید در این أمور نیز از بالا بیاید و به آنها بگوید که چه کار باید بکنند و چه کار نکنند . حال انکه در این أمور، عقل جمعی حجت است و همان طور که شرع حجیت دارد امر اجتماعی مبتنی بر عقل و رأی مردم نیز مشروعیت دارد، و این مشروعیت هم عقلی است از ان جهت که عقل در این أمور بالاستقلال حجت است و هم مشروعیت وحیانی و نقلی دارد ، چرا که قران و روایات هم ان را حجت دانسته است.

وی تصریح کرد: بنابراین جامعه و أمت اسلامی برای اداره ی أمور خویش با شرایطی که عرض کردم میتواند خود تصمیم بگیرد.

این قرآن پژوه در پایان بیان داشت :پس خداوند همانطور که برای هدایت بشر وحی و نقل را قرار داد چنانکه رسول أکرم(ص) فرمود:” أنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ” که همان نقل و وحی است؛ عقل را هم قرار داد که آیات و روایات مذکور وبسیار، ان را حجت می دانند و این دو یعنی عقل و شرع ملازم یکدیگرند چنانکه می گویند ” کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع” که گفتیم در حوزه ی اجتماعی و عمومی در أمور مردم و آنجا که نصی وارد نشده این عقل حجت است و هدایت إنسان نیز در تمامی عرصه های فردی و اجتماعی از  منشا عقل و شرع است و نمی توان یکی را قربانی دیگری کرد. این ها در عرض هم و هردو هم حجت اند.

 

[ad_2]
Source link

درباره‌ی admin

همچنین ببینید

دکتر سعید قماشی :استبداد در تربیت دینی، داعش ایجاد می کند / امکان تکرار روش معاویه وجود دارد

[ad_1] سلم گزارش می دهد : شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) -« …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *