خانه ای کوچک و مرجعی با درایت

خانه ای کوچک و مرجعی با درایت
 
 
سید هادی طباطبایی در مباحثات نوشت:

می‌گویند خانه‌ای است محقر به مساحت ۷۰ متر، که با خشت و گل ساخته شده و در کوچه‌ای باریک از شارع الرسول است که بیش از ۵۰۰ متر از حرم امیرالمومنین (ع) فاصله ندارد. دو اتاق دارد که یکی کوچک است و امور دفتری را سامان می‌دهد و دیگری اندکی بزرگ‌تر که دیدارها در آن برگزار می‌شود. سید علی سیستانی آن را اجاره کرده است. خانه‌ای که اگرچه کوچک است، اما تصمیم‌های بزرگی در آنجا رقم می‌خورد. تدابیری که هر کدام، تاریخی را رقم زده است.

 

ماجرای انتفاضه شعبانیه

نخستین جلوه از مشی مدبرانه آیت الله، در ماجرای انتفاضه شعبانیه رقم خورد. سیّد در آن روز تدبیر کرده بود و جان بسیاری را نجات داده بود. ماجرا از این قرار بود که در سال ۱۹۹۱ م، قیامی علیه رژیم بعث عراق به وقوع پیوست. حزب بعث اما به مقابله با آن برخاست و آیت الله سید ابوالقاسم خویی را به اکراه نزد صدام بردند و سید سیستانی را بازداشت کردند. سید محسن خلخالی که پدرش از همراهان آیت الله خویی و مقرّر درس ایشان بود، ماجرا را اینگونه نقل کرده است: «… در جریان انتفاضه، برادرم سید امین را با آقای سیستانی به همراه ۱۹ نفر دیگر دستگیر کردند…. تحقیقات را از سید امین شروع کرده بودند. ایشان گفته بود: می‌دانید چه کسی را گرفته‌اید؟ گفتند کی؟ گفته بود: جانشین آقای خویی، یعنی آقای سیستانی را. گفتند اگر ایشان این اعمال را استنکار کند، بقیه را آزاد می‌کنیم. ایشان این کار را کرد، صحبت کرد، سید برای حفظ جان این افراد این کار را کرد و بحمدالله آن‌ها آزاد شدند.»[۱]

 

سید سیستانی در آن زمان که هنوز زعامت شیعیان را بر عهده نداشت، تدبیری کرده بود و جان همراهان را نجات داده بود. این نخستین شیوه‌ها از تدابیر آیت الله بود. با رحلت آیت الله العظمی خویی و پذیرش مسند زعامت توسط سید سیستانی، اما روز به روز تدابیر گره‌گشایی از جانب ایشان به انجام رسید.

 

عراق پس از صدام

پس از سقوط حاکمیت بعث بود که نامه‌ها به سمت آن خانه خشت و گلی روانه شد. از آن اتاق بزرگ‌تر، تدبیری اعمال می‌شد و در اتاق کوچک‌تر نگارش می‌یافت و ارسال می‌شد. از آیت الله می‌پرسیدند که در این دوره آشوب پس از صدام، آیا اذن حمل سلاح می‌دهید؟ سید سیستانی نهیب می‌زد و این شیوه را برنمی‌تافت و حکم می‌کرد که: به هیچ روی حمل سلاح روا نیست؛ چرا که آتش آشوب را شعله‌ور می‌کند. در آن زمان هم برخی از شیعیان درخواست حکم جهاد از ایشان داشتند. سید سیستانی در آن دوران هم حکم کرده بود که فقط نیروهایی که مسئولیت ایجاد امنیت دارند، می‌بایست ایجاد آرامش را بر عهده بگیرند. ایشان هیچگونه موافقتی با نیروهای غیرنظامی مسلح نشان ندادند.

مشتاقان زیارت حرم، به ایشان نامه می‌نگاشتند که: به دلیل صعوبت راه‌های قانونی، آیا رواست که غیرقانونی و غیررسمی به زیارت مشرف شویم؟ سید روی بر می‌گرداند و حکم حُرمت بر این عمل می‌نهد و رأی می‌دهد که ورود به خاک عراق از راه‌های غیررسمی حرام است و هر وجهی که در این رابطه اخذ می‌شود حرام است.[۲]

سلوک رفتاری آیت الله پس از سرنگونی صدام، شیوه‌ای درس‌آموز است. ایشان در مواجهه با سران حزب بعث نیز بر شیوه‌های قانونی و نه خودسرانه حکم می‌کنند. از ایشان پرسش می‌شود که: آیا به صرف اینکه کسی عضو برجسته حزب سابق بعث بوده، برای جواز قتل او کافی است؟ آیت الله در پاسخ می‌گویند: کفایت نمی‌کند، مسائلی از این قبیل منوط به رأی دادگاه‌های قانونی است و باید تا برپایی آن‌ها صبر کرد. آیت الله سیستانی حتی درباره افرادی که همکاری با رژیم بعث کرده‌اند هم حکم می‌کند که حتی افشای نامشان جایز نیست و باید به واسطه مراجع قانونی محاکمه شوند.

ایشان همچنین خط مشی روحانیون پس از آزادسازی عراق را هم اعلام کردند. حکم ایشان چنین بود که: هرگز نمی‌خواهند که حوزه علمیه به امور سیاسی بپردازد، بلکه خواهان آن‌اند که علما خود را از این عرصه دور کنند. آیت الله سیستانی اگر سخن از نقش دین در قانون اساسی می‌زند، از آن روست که اسلام دین اکثر مردم عراق است. ایشان در پاسخ به نامه‌ای که از نقش دین در قانون اساسی آیندهعراق سخن می‌گوید، اینگونه می‌آورد: اسلام دین اکثریت ملت عراق است و در صورتی که قانون اساسی توسط نمایندگان منتخب ملت عراق نوشته شود، قطعا ارزش‌ها و آموزه‌های والای اسلامی در آن تبلور خواهد داشت.[۳]

سید سیستانی با درایت خود، هم روحانیت را از اتهام سهم‌خواهی تبرئه کرد، هم از نزاع قومی ممانعت به عمل آورد و هم آتش آشوب را خاموش ساخت. سید اما تنها به معضلات عراق نمی‌اندیشد. ایران از دیگر دغدغه‌های آیت الله است.

 

مواجهه با ایران

«ایران مهندسی شده است و سرمهندس هم دارد و من نباید دخالت کنم». این شاید کلیدی‌ترین تعبیر آیت الله درباره ایران است. مسیح مهاجری وقتی که در آن اتاق دیدار، زانو به زانوی آیت الله نشسته بود، توصیه‌ای برای ایران از سید طلب کرده بود و این پاسخ را شنیده بود. مهاجری خطاب به آیت الله می‌گوید: ایران گرفتار خرافات است و انحراف عقیده و سستی اعتقادات بیداد می‌کند. آیت الله اما پاسخ می‌گوید: شما خودتان این وضع را به وجود آوردید. هی گفتید آقای بهاءالدینی این طور است و آن طور است. هی کرامات گفتید.. شما خودتان کشور را به روزی انداختید که این گرفتاری‌ها پیش آمد. جمکران را آن طور بزرگ کردید.

مهاجری در جای دیگری خطاب به آیت الله اذعان می‌کند: منظورم این نیست که در مسائل حکومتی دخالت کنید، در امور اعتقادی اظهارنظر شما مؤثر است. آیت الله در مقابل این سخن نیز واکنش نشان می‌دهد و انگشت بر نکته‌ای می‌گذارد و پاسخ می‌دهد: شما گفتید سیاست ما عین دیانت ما، و دیانت ما عین سیاست ماست. چطور می‌توانید این‌ها را از همدیگر جدا کنید؟[۴]

زمانی که هاشمی رفسنجانی اذن ورود به این خانه ۷۰ متری را گرفته بود نیز توصیه‌ای از آیت الله شنیده بود: «شما اگر خودتان در ایران متحد باشید، همه مشکلات حل خواهد شد». در این دیدار، توصیهآیت الله به اتحاد میان مسئولان در ایران بود. هاشمی رفسنجانی اما پاسخ می‌گوید: ما اختلاف نداریم، من و رهبری با هم خیلی خوب هستیم و هیچ مشکلی نداریم، البته گاهی اختلاف نظرهایی پیش می‌آید، ولی هر جا نتوانیم حل کنیم، من کوتاه می‌آیم و از ایشان تبعیت می‌کنم. آیت الله سیستانی اما رضایت نمی‌دهد و اینگونه از اشراف خود بر مسائل ایران پرده برمی‌دارد: «بله، خبر دارم که شما گفته‌اید نظر ایشان برایتان حجت است و تبعیت می‌کنید، ولی مصاحبه آقای زیباکلام با شما را که خواندم دیدم شما با هم اختلاف زیاد دارید. این کتاب برای من مهم بود و من آن را دو بار خواندم.».[۵]

هاشمی رفسنجانی بعدها در جایی دیگر از دغدغه‌های فرهنگی آیت الله سیستانی درباره ایران نیز سخن گفته بود. وی با اشاره به حرکت‌های افراطی در ایران یادآور شده بود که آیت الله سیستانی به من گفتند: «شما در ایران کارهایی می‌کنید که تاوان آن را مقلدین ما در کشورهای عربی می‌دهند و شیعیان ما تحت فشارند.»

آیت الله سیستانی هر گاه که مسافری از ایران را به حضور می‌پذیرد، چنین رویّه‌ای دارد و از دخالت در مشی سیاسی ایران پرهیز می‌کند. شاید به همین دلیل است که کوچک‌ترین شایعاتی از دخالت خود در ایران را نیز پاسخ می‌گوید. زمانی که محمدجواد ظریف به آن خانه اجاره ای رفته بود و شایعاتی درباره دخالت آیت الله در امور سیاسی ایران قوت گرفته بود، دفتر سید سیستانی به شدت واکنش نشان داد و اذعان کرد که انتساب برخی جملات به ایشان دربارهمقامات جمهوری اسلامی ایران صحیح نیست و در این دیدار هیچگونه گفته‌ای درباره مقامات جمهوری اسلامی ایران در میان نیامده است.

ایران کشوری دوست و برادر با عراق و مورد تأیید آیت الله است، اما سیاست‌ها با امریکا به گونه‌ای دیگر است.

 

مواجهه با امریکا

با سقوط حاکمیت صدام و حمله امریکا به عراق، نقش کلیدی آیت الله در مقابل امریکا نیز آغاز شد. اولویت آیت الله سیستانی در این زمان، سرنگونی رژیم بعث بود. در دوره ثبات و تشکیل دولت جدید، اما رضایت به دخالت خارجی نمی‌دهند و حاکمیت را از آن مردم عراق می‌دانند. در بیانیه‌هایی که ایشان پس از سقوط صدام صادر کردند، این دغدغه‌ها نمایان است. وقتی که خبرگزاری رویترز از ایشان می‌پرسد: نظر شما درباره حکومت آینده عراق چیست؟ اینگونه پاسخ می‌شنود: «نظر اصلی ایشان درباره حکومت جدید عراق که بر آن تاکید می‌ورزند، این است که باید تنها در اختیار عراقی‌ها و بدون هر گونه سلطه خارجی باشد. و این خود عراقی‌ها هستند که حق دارند نظام مورد نظر خویش را بدون دخالت اجانب انتخاب کنند.».

سیستانی خواهان انتخابات و مشارکت عراقی‌ها در اداره کشور بود؛ کاری که امریکا از آن ابا داشت.

تدبیر آیت الله در مواجهه با نیروهای امریکایی زمانی بیشتر نمایان شد که «پُل برمر» خاطرات خود را از یک سال اقامت در عراق منتشر کرد. برمر حاکم غیرنظامی امریکا در عراق بود. او از مواجههنیروهای امریکا با زعیم نجف اینگونه پرده برمی‌دارد: «به کاندولیزا رایس گفتم ما با چند مشکل مهم روبرو هستیم. با اینکه اخیرا اوضاع امنیتی بهبود یافته است، با این همه مشکلات لاینحلی با سیستانی داریم».[۶]

مشکلات برمر با آیت الله سیستانی بر سر امنیت عراق نبود. سیستانی خواهان انتخابات و مشارکت عراقی‌ها در اداره کشور بود؛ کاری که امریکا از آن ابا داشت. «در اوایل ژوئیه پی بردم که هنوز سیستانی بر این باور است که باید خود عراقی‌ها قانون اساسی را بنویسند… من تلاش خود را جهت باز کردن کانال ارتباطی مستقیم با آیت الله سیستانی مبذول داشتم. زمانی که کالین پاول وزیر امور خارجه از بغداد دیدن می‌کرد، او را به منزل آیت الله حسین صدر بلندپایه‌ترین روحانی شیعه در بغداد بردم. می‌دانستم که حسین صدر هر هفته با سیستانی دیدار می‌کند… آیت الله سیستانی به هیچ وجه موضع خود را تغییر نداد و موضع سرسختانه او موجب شکست اولین نقشه ما در روند سیاسی عراق شد».[۷]

برمر به نکته‌ای اشاره می‌کند که نشان از پشت پرده حضور امریکا در عراق دارد. وی می‌نویسد: دان سینور به من گفت با توجه به اینکه مردم خواهان انتخابات هستند، اگر متوجه شوند که امریکا ضد انتخابات است، رسوا خواهیم شد[۸].

آیت الله در این زمان با اعضای هیات امریکایی دیداری نکرد و اذن ورود به خانه کوچک خود را نداد. درایت آیت الله در مواجهه با نیروهای امریکایی سبب شد تا ورق به سمت مردم عراق برگردد و انتخابات برگزار شود. اینجاست که برمر نیز اعتراف می‌کند: «ناگاه متوجه شدم صفحات روزنامه‌های عراق پر است از عکس‌های جمعیت‌های زیادی از شیعیان در بصره و بغداد که عکس‌های آیت الله سیستانی را در دست دارند و خواستار انتخابات هستند. آیت الله سیستانی در شهر نجف از نفوذ فوق‌العاده‌ای برخوردار است…».

آیت الله سیستانی اما تنها با دولت‌های خارجی مواجه نبود. بعضی نزاع‌های درونی هم می‌توانست آتش نابسامانی را شعله‌ور کند. حرکت‌های مقتدی صدر، چنین قابلیتی داشت.

 

مواجهه با نیروهای صدر

پس از ورود نیروهای امریکایی به عراق، جریانی مسلحانه از شیعیان نیز به مقابله با آن پرداخت. مقتدی صدر در رأس این جریان بود. وی رویّه مداراجویانه آیت الله سیستانی را برنمی‌تافت و مورد انتقاد قرار می‌داد. مقتدی صدر اما زمانی به درایت آیت الله پی برد که سید سیستانی، خیل عظیم شیعیان را به نجف کشاند و نیروهای مقتدی را از کشته شدن نجات داد. در ماجرای فتنه‌ای که می‌رفت تا حرم علوی نیز مورد هتک حرمت قرار گیرد، درایت آیت الله سیستانی، هم مانع خونریزی شد و هم حریم علوی را پاک نگه داشت[۹].

آیت الله سیستانی، اگر چه با درایت با مقتدی صدر مواجه می‌شد، اما اجازه مداخله و سوءاستفاده دیگران را در اختلاف نظرهایی که میان این دو وجود داشت نمی‌داد. وقتی که پل برمر در کتاب خاطرات خود در عراق، از اختلاف نظر و نزاع میان آیت الله و مقتدی صدر سخن گفته بود، دفتر سیستانی به سرعت اعلام موضع کرد و از دخالت نیروهای امریکایی در این ماجرا و سوءاستفاده از آن ممانعت کرد. برمر گفته بود: «… متوجه شدم که آیت الله سیستانی از تهدیدهای مقتدی صدر بیم دارد… سیستانی اطلاع داد که بهترین راه این است که مقتدی نباشد و من فرض کردم که وی می‌خواهد این جوان کشته شود.»[۱۰]

این ادعا با واکنش دفتر آیت الله سیستانی مواجه شد و در بیانیه‌ای به آن‌ها پاسخ داد. در آن بیانیه آمده بود: «… در موارد متعددی به مرجعیت اطلاعاتی می‌رسید که حاکی از این بود که نیروهای اشغالگر قصد دارند سید مقتدی صدر را به بهانه دستور قضایی بازداشت کنند و مرجعیت تماس‌هایی با بعضی از مسئولین دولت و از جمله دو عضو شورای حکومتی می‌گرفت تا به اشغالگران ابلاغ شود که مرجعیت با اقدام نیروهای اشغالگر مخالف است. به ویژه اینکه دادگاه با حضور اشغالگران تشکیل گردیده است. با این همه چگونه برمر ادعا می‌کند که آیت الله سیستانی توجه می‌دهد که مقتدی نباشد؟ و چگونه آنرا تفسیر می‌کند که آیت الله می‌خواهد که مقتدی کشته شود؟».

آیت الله اگر چه اختلاف نظرهایی با مقتدی صدر داشت، اما اذن سوءاستفاده از این اختلافات را هم به دیگران نمی‌داد. در سؤالی که از دفتر آیت الله می‌شود و شیوه مواجهه با مقتدی صدر مورد پرسش قرار می‌گیرد، اینگونه پاسخ می‌رسد: «مقتدی صدر به دفتر حضرت آیت الله آمده و با برخی از مسئولان دفتر نشستی داشته است که به او تاکید کرده‌اند: به منظور پیشگیری از بروز درگیری‌های مشابه در آینده، باید تمام سلاح‌های غیرمجاز، به نیروهای ملی ذیربط تحویل داده شود.» این نحوه توصیه‌های آیت الله، بالاخره مفید افتاده و سید صدر سلاح بر زمین نهاده و رسم طلبگی پیشه کرده است. سیدی که ابتدا به مخالفت علیه مشی آیت الله سخن می‌گفت، امروز به شیوه آیت الله تمسک جسته است. مقتدی نیرویی از درون شیعه بود، اما مشی آیت الله در مقابله با اهل سنت هم، نشان از درایت زعیم نجف داشت.

 

مواجهه با اهل سنت

هیچ اختلاف واقعی میان شیعیان و سنی‌ها وجود ندارد. اختلاف واقعی میان مسلمانان وجود ندارد و اختلاف میان شیعه و سنی تنها منحصر در مسائل فقهی است.

تدابیر آیت الله در مواجهه با اهل سنت، جز رفع تنش و نزاع نبوده است. در دوران آشوب عراق بود که از دفتر آیت الله درباره احکام شرعی تجاوز به حقوق اهل سنت، سئوالات مکرری می‌شد. گویی تجاوز به حقوق اهل سنت مباح است و خرده‌ای بر آن نیست. اما این عمل، جز تقبیح و حکم حرمت از جانب آیت الله، پاسخی در پی نداشت. سئوال می‌پرسیدند که: برخی از کسانی که خود را مذهبی قلمداد می‌کنند، اقدام به تصرف مساجد برادران اهل سنت نموده و ائمه جماعت را از مساجد اخراج کرده‌اند. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟ سید پاسخ می‌گفت: این عمل به شدت محکوم است و باید دست از این تجاوزات بردارند و امنیت امام جماعت این مساجد تأمین گردد و او را با عزت به مسجدش بازگردانند.

تدبیر آیت الله در مقابل تهییج برخی از شیعیان قرار گرفته بود و آتش فتنه‌ای مضاعف را فروکش می‌کرد. در حادثه انفجار حرم امامین عسکریین (ع) نیز، آیت الله از حرکت‌های نابخردانه‌ای که به اختلاف با اهل سنت دامن می‌زد جلوگیری کرد. در همان روز انفجار، دفتر آیت الله بیانیه‌ای منتشر کرد و اذعان داشت که این جنایت را تکفیری‌ها با هدف ایجاد فتنه بین مردم عراق مرتکب شده‌اند، تا زمینه را برای رسیدن به اهداف پلید خود مساعد نمایند.

مواجهه آیت الله با اهل سنت را می‌توان در پاسخ یکی از نامه‌های ایشان دریافت؛ جایی که اذعان می‌کنند: هیچ اختلاف واقعی میان شیعیان و سنی‌ها وجود ندارد. اختلاف واقعی میان مسلمانان وجود ندارد و اختلاف میان شیعه و سنی تنها منحصر در مسائل فقهی است. شیعیان باید بیش از اهل سنت به دفاع از حقوق اجتماعی و سیاسی سنی‌ها بپردازند. بنده بارها گفته و باز هم می‌گویم که نگویید سنی‌ها برادرانمان هستند، بلکه آن‌ها نفس و جان ما هستند.

این نحوه مواجهه آیت الله با اهل سنت، نشان از اوج درایت و بینش این فقیه دارد؛ بینشی که در سلوک شخصی ایشان نیز نمایان است.

 

درایت در سلوک شخصی

منش شخصی سید، اما پرده از جنبه‌ای دیگر از تدبیر آیت الله برمی‌دارد. سیدی که در اتاق کوچک خود نشسته است، اذن دست‌بوسی به کسی نمی‌دهد. نقل کرده‌اند که «بعضی از همراهان که غیرروحانی بودند، وقتی با آیت الله مصافحه کردند، به قصد بوسیدن دست ایشان خم شدند، ولی موفق نشدند و علاوه بر ممانعت عملی، با عکس العمل شفاهی آیت الله سیستانی مواجه شدند. ایشان گفتند: مصافحه کافی است و نیازی به بوسیدن دست نیست. این چه کاری است؟»[۱۱]

آیت الله، نه تنها بوسیدن دست را برنمی‌تابند، که حتی مانع برافراشته شدن تمثال خود نیز شده‌اند. وقتی به ایشان نوشتند که «ما گروهی از جوانان اقدام به پخش تصاویر حضرتعالی در میان مؤمنین نموده‌ایم، به این انگیزه که النظر الی وجه العالم عباده، و همچنین به این امید که افراد با دیدن چهره یکی از علمای ربانی، به هدایت گرایند»، از آن خانه کوچک پاسخ رسید که: «آیت الله تمایل به الصاق تصاویر خود در اماکن عمومی ندارند، و از مؤمنین می‌خواهند که از این کار خودداری کنند.»

سید سیستانی در اقدامی دیگر اما عنوان «حضرت آیت الله‌العظمی» را از پیشوند نام خود برداشته است. زمانی ثقه الاسلام کلینی از نوادر زمان خویش بود و لقب ثقه الاسلام گرفت. گفته می‌شود که این لقب هنگامی که شیخ کلینی به عراق رفته بود، از آن جهت به او اطلاق شد که مورد اعتماد پیروان هر دو مذهب شیعه و سنی بود. حجت الاسلام هم نخستین بار لقب امام محمد غزالی شد که در عصر خود، بزرگ‌ترین فقیه مذهب شافعی بود. نخستین کسی که آیت الله لقب گرفت، علامه حلی بود که فقیه وارسته زمان خود بود. و امروز سید سیستانی با عنوان «آقا»خطاب می‌شود. عنوانی که حتما با درایت او و مشاورانش در آن خانه محقر تصمیم‌سازی شده است. خانه‌ای که دیگر نمی‌توان آن را کوچک هم دانست؛ چرا که میزبان آقای سیستانی است و گفته‌اند شرف المکان بالمکین…


پی‌نوشت‌ها
[۱] خاطرات رسول جعفریان از حج، به نقل از خبرآنلاین
[۲] دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی آیت‌الله سیستانی، حامد الخفاف، ص ۹۱
[۳] همان، ص ۷۸
[۴] آیت الله سیستانی و عراق جدید، مسیح مهاجری، صص ۵۲-۵۴
[۵] پایگاه اطلاع‌رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی
[۶] عام قضیته فی العراق، پل برمر، ص ۳۵۳
[۷] مأموریت من در عراق، صص ۱۵۴-۱۵۷
[۸] عام قضیته فی العراق، ۳۵۳
[۹] حامد الخفاف در کتاب «سفر درمانی آیت‌الله سیستانی و بحران نجف» به شرح این ماجرا پرداخته است
[۱۰] عام قضیته فی العراق، ص ۲۵۴
[۱۱] آیت الله سیستانی و عراق جدید، ص ۴۰

درباره‌ی admin

همچنین ببینید

دکتر سعید قماشی :استبداد در تربیت دینی، داعش ایجاد می کند / امکان تکرار روش معاویه وجود دارد

[ad_1] سلم گزارش می دهد : شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) -« …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *